دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

دوبـــاره


... این وبلاگ واگذار شد ...


... سعی می کنم به ظاهرش دست نزنم ...


... چون از اینجا خوشم می اومد و دیدم یه مدته اشکان چیزی توش نمی نویسه ،

بهش پیشنهاد دادم و اون هم قبول کرد ...


... تلاش می کنم با همون سبک و سیاق اشکان بنویسم ...


... البته قرار هم هست که خود اشکان گاهی بیاد و پست بذاره ...


... با تشکر ...


آهنگهای پُست معجزۀ خاموش






توی پُست قبلی هر کاری کردم آهنگها نمایش داده نمی شد ،

برای همین اینجا گذاشتمشون :


معجزۀ خاموش :


تصویر رویا :






معجزه خاموش






یهو یاد این پُستم افتادم و یادم اومد که اون موقع نمی دونستم کجا باید آهگُ آپلود کنم

و چطوری بذارمش برای پخش ، اما یادم نمیاد بعداً که یادگرفتم اینکارو کرده باشم ،

خلاصه الان آهنگ بالایی همونه . ..



آهنگ پایینی هم یه دونه دیگه از ترانه هایِ آلبوم معجزۀ خاموشِ

که خودم خیلی خیلی دوسش دارم و به نظرم

یکی از اون کارهاس که داریوش بعد از مدتها در حد و اندازه های خودش داده بیرون ...







امروز شنبه است






امروز شنبه است ،

خدا خودش همه چیز رو به خیر بگذرونه ...




دیدمش .. .






کلمات






من یکی از بزرگترین مشکلاتم با آدمای دیگه همیشه بی دقتیشون به کلمات بوده ، منظورم اینه که تقریباً همه عادت دارن خیلی از کلمات رو راحت بکار ببرن ، در حالی که خودم از خیلی قبل از اینکه مُد بشه بگن که کلمات بار دارن به بار معنویشون قائل بودم ، هرگز کلمه ای رو نسنجیده بکار نمی برم ، شاید کلمۀ بدی رو بگم ، اما میدونم که دارم چی میگم و همیشه هم دقیقاً کلمه ای رو بکار می برم که دقیقاً منظورم همونه ، اما الان سالهاست که متوجه شدم فقط خودم اینطورم و وقتی کسی چیزی رو میگه تا چند بار ازش نشنوم و دقیقاً ازش منظورش رو نپرسم و مطمئن نشم که از کاربرد اون کلمه همون منظوری که گفته رو داشته ، اصلاً به گفته اش اهمیت نمیدم . برای همین الان خیلی فشار بهم میاد که محکومم کنن به اینکه تا به فلانی گفتیم چیز ، حول شد و فلان برداشت رو کرد . ..


اما چیز دیگه ای که تو این چند روزه بخاطر یه سلسله از اتفاقات متوجه شدم اینه که دارم توی یه فضای مسمومِ پُر از توهم و سو نیت و سو برداشت و کج فهمی وبلاگ می نویسم و وقت میگذرونم ، همین باعث شده که کم کم از اینجا بدم بیاد . ..


اگه همینطور ادامه پیدا کنه احتمالاً دیگه می بندم اینجا رو ، اما چیزی که باعث میشه اینکارو راحت انجام بدم خواننده های کم اینجاست و اینکه با بستن اینجا نه کسی برای ناراحت شدن هست ، نهچیزی که کم شدنش پیدا باشه کم میشه . ..


اینا رو برای همون یکی دو نفر خواننده ای گفتم که پیگیر بهم سر میزنن و همیشه بهم لطف داشتن ...






اما من عاشق تنهاییم






میگه  : تو دیگه خیلی از تنهایی مینالی .


میگم : خوب آخه دهنمو سرویس کرده .


اون میگه : اما من عاشق تنهاییم ، تو قدر موهبتی که داری رو نمیدونی .


من میگم : برای اینه که هر وقت بخوای میتونی ازش خلاص شی ،

برای اینکه اختیار اینکه کِی تنها باشی و کِی از تنهایی در بیای دست خودته ،

اگه شرایط طوری بشه که چه بخوای و چه نخوای تنها باشی اونوقت میفهمی چی میگم ،

بخصوص که مدت طولانیی هم اینطور باشه و بد تر از اون ندونی که تا کِی هم ادامه داره .


جواب میده : اوووه ، تو هم بابا خیلی سخت میگیری .

چهار سال دیگه اصلاً یادت میره که این روزا رو تجربه کردی .


جواب میدم : چهار سال دیگه سن تفریحاتی که الان برام مهم هستن گذشته .


موبایلش زنگ میزنه ، میگه : اَه ، اینا هم ول کُن نیستن ،

بعد گوشی رو جواب میده ،

نیشش باز میشه و گفتگومون نصفه رها میشه ...






اگه ...






اگه رافونه رو جدا کنم* ، باید بگم اینایی که نظر میذارن جداً نوبرن ...

فکر کنم باید یه تجدید نظری توی پستهای عاشقانه و پستهای تنهایی بکنم ، متوهم زیاد شده . ..




*جداش هم نکنم ، خودش انقدر ویژه است که با هیچکس نمیشه تو یه گروه قرارش داد .

کاش میشد ازش کپی گرفت ...

- راستی آهنگ توی نظرات رو عوض کردم ، خودم عاشق این آهنگ کریستی برگ هستم ...






این روزا ...






ایــن روزا بـــدون فــاصـلـه دارم پــشـت ســر هــم تــراژدی تـجـربـه مـیـکـنـم ،

آخرین موردش با اینکه طـرفـم زمینه اش رو چید ، اما واقعاً تقصیر خـودم بـود ،

امـا از عــکــس الــعــمــل مــن بــه بـدتــریـن شــکــل ســوءاسـتـفـاده شــد ،

خـوبـه کـه گـفـتـم کـسـایـی کـه فـکـر مـیـکـنـن تـنـهـان بـه ایـنجـا سـر نزنن ،

حمل بـر پُـر رویـیم نـکنـین ، اما خوبه که ایـنـجا درخواست و دوسـتـی نمیدم ،

خـــــلــــاصــــه خــــوب جـــــوری تــــــــو مــســـیــر لِــــــــــــــــــه شـــدنــــم ،

فـــــقــــط بـــایـــد دیـــد خـــدا تــا کــجــا مــیــخــواد بـــرونــه قـــضـــیـــه رو ...


دلم میخواد بگم ، بیاین هممون همو ببخشیم ،

اما گاهی انقدر دردِ آسیبی که رسیده زیاده

که همون درد نمیذاره یه این زودیا و راحتیا فراموشش کنی ،

اما بازم الارقم ( انشای درست : علیرغم )  میلِ دلم میگم

بیاین همو ببخشیم ...






برخورد مامور ...






اینم یکی دیگه از نتیجه های وبگردی هامه که توی سایت گویا پیداش کردم . ..

با متن خودش میذارم که بارگزاریش کنین رو کامپیوترهاتون و گوشش کنین ( 5 دقیقه است ) :


ساعت حدود ۷ و ۴۰ دقیقه صبح روز چهارشنبه مورخ ۲۴ تیر ۱۳۸۸ هانیه جوادی منش گزارشگر رادیو درحال تهیه گزارشی مستقیم درباره قطع اس ام اس است که فردی به وی مراجعه می کند و از وی درخواست مجوز تهیه گزارش می کند. این ماجرا که همزمان از رادیو پخش می شد را بشنوید :


لینک دانلود

اینم لینک خود صفحه برای کسایی که از فیلتر میتونن رد بشن :

http://news.gooya.com/didaniha/archives/2009/07/091286.php




در ضمن ماهی سیاه کوچولو جان ، موقعی به خودت اجازۀ نظر دادن توی وبلاگ دیگران رو بده که خودت اجازۀ نظر دادن دیگران رو توی وبلاگت بدی .






خدایِ جبار ، خوابی یا بیدار ؟






میگما ؛ خدا ، ما و وضعمونو می بینه و وضعیت اینطوریه ؟