دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

تقریباً 2 ماهِ دیگه






تقریباً 2 ماه دیگه , 3 سالِ تمام میشه که به شکلی تمام عیار تنهام ،

راستش هنوز به هیچکدوم از ویژگیهای این شرایط عادت نکردم ،

همچنان دلم میخواد که کسی باشه که

باهاش راه برم ، حسش کنم ، بریم گردش ، پارک ، سینما ،

حتی عشق بازی کنیم . ..

هنوز و همچنان همۀ اینا رو دلم میخواد ، اما ،

اما الان به همینکه فقط یه نفر باشه ، راضیم .. .


من هنوز زنده ام ،

اما به دلیل اصلیِ بالا و چند دلیل فرعی ( اما نسبتاً مهمِ دیگه ) زندگی نمیکنم ،

فقط زنده ام ...






نظرات 3 + ارسال نظر
فروردینی پنج‌شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 06:02 ب.ظ

به به! سلام به نویسنده دفتر سیب و درخت چهل برگ!
خوشحالم که بالاخره خبری از شما شد. من نگران بودم که نکنه درگیر اوضاع جدید کشور شدید.
خداروشکر سلامتید.
تنها نیستی...

سلام به دوستِ نویسندۀ با معرفت ، کاش میشد با کلمات نشون بدم که چقدر شادم میکنه وقتی می بینم اینطور به یادمی ، اما راستی مگه آی دیِ مسنجرمو نداشتی ؟
البته با وجود دوستای خوبی مثل شما معلومه که تنها نیستم ، اما عزیز دلم مطمئنم میدونی منظورم از تنهایی از این جنس نیست ...

رویا دوشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 02:00 ق.ظ http://royayi.blogsky.com

سلام اشکان..
تنهاییه تو رو می فهمم..
من یک سال بعده تو تنها شدم و هنوز هم تنهام..
شاید منو یادت نباشه..شاید جزء اولین کسایی بودم که برات کامنت می ذاشتم..ولی وقتی تو پروفایلت خوندم که از من بدت می یاد دیگه رفتم که اذیت نشی..
امیدوارم که خیلی زود تنهایی هات تموم شه و اونی که لایقته بیاد تو زندگیت..

...هیام شنبه 1 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:52 ب.ظ

شایدم برید تئاتر!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد