این جمله رو قبلاً کم و بیش میشنیدم :
تو آدم خاصی هستی ...
برای اینکه دروغ نگفته باشم باید بگم بدمم نمیومد . ..
اخیراً این جمله رو از آدمهای مختلف ، زیاد شنیدم ،
زیاد یعنی بیشتر از هر جملۀ دیگه ای شنیدمش ،
اما مسئله اینه که هر چی جلوتر میرم بیشتر ازش بدم میاد ،
چون این خاص بودن که معمولاً همراه متفاوت بودن بهم ارائه میشه ،
یعنی ؛ تو قراره تنها باشی و تنها بمونی . ..
یعنی ؛ تلاش بیخود نکن و بیهوده هر دری رو نزن . ..
یعنی ، تو همینی که هستی و این چیزی که هستی یعنی تنهایی ...
ایــن روزا بـــدون فــاصـلـه دارم پــشـت ســر هــم تــراژدی تـجـربـه مـیـکـنـم ،
آخرین موردش با اینکه طـرفـم زمینه اش رو چید ، اما واقعاً تقصیر خـودم بـود ،
امـا از عــکــس الــعــمــل مــن بــه بـدتــریـن شــکــل ســوءاسـتـفـاده شــد ،
خـوبـه کـه گـفـتـم کـسـایـی کـه فـکـر مـیـکـنـن تـنـهـان بـه ایـنجـا سـر نزنن ،
حمل بـر پُـر رویـیم نـکنـین ، اما خوبه که ایـنـجا درخواست و دوسـتـی نمیدم ،
خـــــلــــاصــــه خــــوب جـــــوری تــــــــو مــســـیــر لِــــــــــــــــــه شـــدنــــم ،
فـــــقــــط بـــایـــد دیـــد خـــدا تــا کــجــا مــیــخــواد بـــرونــه قـــضـــیـــه رو ...
دلم میخواد بگم ، بیاین هممون همو ببخشیم ،
اما گاهی انقدر دردِ آسیبی که رسیده زیاده
که همون درد نمیذاره یه این زودیا و راحتیا فراموشش کنی ،
اما بازم الارقم ( انشای درست : علیرغم ) میلِ دلم میگم
بیاین همو ببخشیم ...
تو از راه میرسی ،
روحم از خنکای رسیدنت سرما می خورد ،
از من بادبادکی بساز ،
رهایم کن ،
بگذار برای تو در آسمان برقصم ،
نخم را به پایت ببند ،
میخواهم هر جا رفتی با تو بیایم . ..
اینم یکی دیگه از نتیجه های وبگردی هامه که توی سایت گویا پیداش کردم . ..
با متن خودش میذارم که بارگزاریش کنین رو کامپیوترهاتون و گوشش کنین ( 5 دقیقه است ) :
ساعت حدود ۷ و ۴۰ دقیقه صبح روز چهارشنبه مورخ ۲۴ تیر ۱۳۸۸ هانیه جوادی منش گزارشگر رادیو درحال تهیه گزارشی مستقیم درباره قطع اس ام اس است که فردی به وی مراجعه می کند و از وی درخواست مجوز تهیه گزارش می کند. این ماجرا که همزمان از رادیو پخش می شد را بشنوید :
اینم لینک خود صفحه برای کسایی که از فیلتر میتونن رد بشن :
http://news.gooya.com/didaniha/archives/2009/07/091286.php
در ضمن ماهی سیاه کوچولو جان ، موقعی به خودت اجازۀ نظر دادن توی وبلاگ دیگران رو بده که خودت اجازۀ نظر دادن دیگران رو توی وبلاگت بدی .
در دوردست لبخندی سرک میکشد ،
دست تکان میدهد ،
به من امید میدهد ،
و من همۀ روز و همۀ شب را برای رسیدن به آن میدوم ،
ولی در نهایت باز از او دورم ،
و برای لبخندی در دوردست گریه میکنم ،
و
او همچنان لبخندیست در دوردست ...
برای تو می نویسم ،
که در دل تاریکی و
در چهره زیبایی داری ،
و خدا را به انتظار نشانده ای
تا رو به او گردانی . ..
برای تو می نویسم ،
که از من شمعی میسازی
غرقِ در شعله ای سبز ،
که از من پروانه ای میسازی
پر پرِ حقیقتی که می پوشانی . ..
برای تو می نویسم ،
روحم را با نسیمِ معطر صدایت در مینوردی . ..
ببر مرا به آنجا که عشقی نهفته داری ،
ببر به ناشناخته های دلت ،
ببر به ابرهایی که چشمانت می سرایند ،
دِ آخه پدر سگ به چه زبونی بگم دوست دارم ؟
دِ زبون نفم یه ذره حرف گوش کن ،
دست از لج بازی بردار پاشو بیا پیشم* ...
*یه زمانی یه دوستی به اسم شیده داشتم ، این برای اونه ، با این تفاوت که یه 3-4 سال دیر نوشته شد ...
آن مرد آمد .
آن مرد در باران آمد .
آن مرد با اسب آمد .
آن مرد با اسب آمد ،
و عشق مرا برد ،
من باریدم . ..
و در ده دیگری گفتند :
آن مرد با عروسش آمد . . .
عشق همۀ چیزی بود که در دلم نهان کرده بودم ،
تویِ بی همه چیز کاشف آن شدی ،
و شدی همه چیز
برای دلم . . .