دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

آبی ، خاکستری ، سیاه






پیش در آمدِ شعرِ آبی خاکستری سیاه هستا ،

همون که میگه :

تو به من خندیدی و نمیدانستی

من به چه دلهره از باغجۀ همسـ....

آره ، خودشه ،

همش داره تو سرم میچرخه ...


اینم یه لینکِ بی ربط ،

آمارِ ثابتِ کتابُ نسبت

به تلویزیون و موبایل ببینین ...






همچنان تو






          


                                        تمنای تو ، دلم را تازه نگه میدارد ...






آژانسِ تنهایی .. .

 

 

 

 

 

همه ازم میپرسن : 

چرا همه جا رو با آژانس میری ؟ 

منم جوابِ سر بالا میدم . .. 

 

اما دلم یهو خواست اینجا 

راستشو بگم ؛ 

با آژانس میرم که سریع برم و برگردم ، چون ، 

دیدن پسر دخترها ، 

دیدن ذوجهای جوون عصبیم میکنه ... 

 

 

 

 

 

طعمِ اون لبخندُ ...

 

 

 

 

 

وقتی هستی خودت توی بدنم وول میخوری ،

وقتی نیستی جایِ خالیت ،

و انتظار اومدنت ،

مثل لبخندیه که آدم تا انتهای جُکی که میشنوه نگهش میداره ،

تا طعمِ اون لبخندُ خوب توی ذهنش مزه مزه کنه ،

و با به انتها رسیدنش ، همۀ شادیِ جمع شده رو

بپاشه توی صورتِ گوینده ... 

 

 

 

 

 

آرومم ؟

 

 

 

 

 

 

 

از همه جای اتاقم صدای سکوت میاد ، 

توی بدنم پر از سر و صداسا ، 

اما انگار که با ریموت صداشو قطع کرده باشن ، 

هیچ صدایی نمیاد . .. 

به نظرم میاد آرومم ، 

اما فکر نکنم آروم باشم ... 

 

 

 

 

 

دور

 

 

 

 

 

             

 

                                                  دور که میشوی ، 

                                     خاطراتِ شیرین نزدیک می شوند .. . 

 

 

 

 

 

کبوتری در آسمانِ خیال

 

 

 

 

 

 

چون تو ابعاد عکس دست میبرم لینک عکس رو برای کسایی که میخوان تو سایز اصلی ببیننش میذارم . 

 

 

در آسمانِ خیال  

تو چون کبوتری سپید 

بر فراز سرم بال گستردی ، 

دو بالت که دنیایم را پوشاند ، 

فضله ای به همۀ زندگیم رها کردی و رفتی ... 

 

 

 

 

 

بازم Ying و Yang

 

 

 

 

 

این چند خط قاطی شدۀ حرفهای کیرکیگارد و کنفوسیوس و یونگِ ... 

 

Ying & Yang

 

این علامت که در چینی به Ying و Yang معروفه ، معنیش اینه که زن و مرد 

دو موجودی هستن که همدیگه رو کامل میکنن* و در هر نیمه قسمتی میباشد 

که کاملاً ویژگیها و خصوصیاتِ طرف مقابل رو داره و همین هم باعث میشه 

که هر کسی به سمت جنس متفاوت از خودش کشیده بشه ، 

و خصوصیاتی رو که در خودش هست اما فرصت بروز پیدا نمیکنن 

رو در طرف مقابلش پیدا بکنه و جذبشون بشه و 

همین باعث میشه که دو جنس همدیگه رو بفهمن . .. 

 

و جالبتر اینه که وقتی من به عنوان یه مرد از زنی خوشم میاد و 

به عنوان مثال در ظاهر اون جذب ظرافت اندامش میشم و 

لطافتش رو می پسندم یا از کفشی که پوشیده خوشم میاد ، 

در حقیقت همین قسمت از ویژگیهای نهفته  در من فعال شده ، 

ولی چون خودم نمیتونم بدن ظریف و لطیفی داشته باشم ، 

یا نمیتونم اونطور کفشی رو بپوشم ، اونها رو بیرون از خودم جستجو میکنم 

و در زنی پیداشون میکنم . .. 

 

خودم اینجاشو از بقیه قسمتها بیشتر دوست دارم که : 

به همین دلایل وقتی من کسی رو بغل میکنم و اونو توی آغوشم فشار میدم ، 

من کس غریبه ای رو بغل نکردم و اون لحظه دارم اون قسمت از خودم رو که 

هرگز فرصت تجربه کردنش رو نداشتم ، تجربه میکنم و برای چند لحظه دارم 

با این کار بهش فرصت بروز میدم و میذارم 

همون قسمت کوچیک همه وجودمو تسخیر کنه . .. 

 

این پیوند بین دو تن و یکی شدنشون ، نمونۀ کوچیکی از 

همونیه که ما در عرفان خودمون حرکت از کثرت به وحدت بهش میگیم ... 

 

 

 

* دایره کامل ترین شکل هندسی است و در فلسفه و مذاهب باستان ، 

نماد خورشید که خدای خدایان بوده ، است --> مثلاً برای همین در مصر باستان ، 

قبر فراعنه که خدای زمینی بوده اند به شکل هرم ساخته میشده تا 

نور خدای اصلی که در آسمان است {خورشید} بتواندبه همه جای آن مقبره بتابد . 

 

 

 

 

 

کمکِ اورژانسی .. .

 

 

 

 

 

 

 

دقیقاً از شبی که گفتم کامپیوترم خراب شده داره  

 PM میده و یه بار هم eMail زده . .. 

میدونه هم از خودشو همۀ هم نسلهاش نفرت دارم ، 

برگشته میگه من فکر کردم تو معلول جسمی هستی ، 

و میخواستم کمکی کرده باشم بهت ، 

اما حالا که فهمیدم اینطور نیست دیگه مزاحم نمیشم . .. 

میگم از کی اینو فهمیدی شما که معلولم ؟ 

میگه از وقتی اون پست اسباب کشی رو دیدم . .. 

( قابل توجه دوستانِ که پست اسباب کشی  

مال 2-3 روزِ گذشته است ) 

 

خلاصه یه 10 دقیقه مزخرف میبافه بهم ، 

10 بار هم این وسط جواب جمله هاش رو میدم اما 

یه کلمشونم نمیخونه و ادامه میده به فک زدن ، 

آخر سر هم که همه حرفاشو میزنه برمیگرده میگه  

من وقت ندارم و باید برم . .. 

 

بهش میگم دفعه بعد که خواستی PM بدی ، یه وقتی 

بیا که وقتی حرفهای خودتو زدی ، وقت برای شنیدن  

حرفهای طرف صحبتت هم داشته باشی ، 

اما دیگه به خوندن این جمله که به شکلهای مختلف 4-5 بار  

براش نوشتم نمیرسه ، چون بعد از زدن حرفهاش رفته . .. 

 

آخه من با همچین آدمِ زبون نفهم و بی شعوری چکار کنم ؟ 

عاجزانه ، از ته دل ازتون خواهش میکنم که یه راهی 

بهم نشون بدین که از دست همچین آدمهای بیشعوری 

که کارشون فقط گند زدن و ... توی اعصاب آدمِ خلاص بشم ، 

و دیگه حداقل اینجا نبینمشون .. . 

 

یعنی الان اگه کارد بهم بزنن ، یه قطره خون نمیچکه ... 

 

 

 

 

 

مورد عجیبِ اشکان

 

 

 

 

 

یه جورِ عجیبی احساسِ شادی میکنم و خوشحالم . .. 

 

دلم بعد از مدتها میخواد از خونه برم بیرون و 

تفریح کنم و یه کم خوش بگذرونم ، 

اما کسی نیست که همرام بیاد ، 

هیچکس . .. 

 

 

 

از تنها بیرون رفتن بدم میاد ، 

چون دوست ندارم عادت کنم از همه تفریح هایی 

که هست تنها لذت ببرم . .. 

عادت کنم و یاد بگیرم که تنها برم سینما ، 

تنها برم پارک و خلاصه هر گردش و تفریحی رو 

تنهایی انجام بدم ، چون این کار به مرور باعث میشه 

نیازِ بودن یه جنس متفاوت توی زندگیم کم کم از بین بره ، 

کمااینکه همین الانم وقتی توی شرایطی قرار می گیرم 

که احتمال میره کسی بخواد تنهاییمو پر کنه ، 

ناخواسته نسبت بهش گارد می گیرم و 

هر جور شده تقلا می کنم ازش فرار کنم . .. 

( خودمم نمیخوام اینطور باشه اما واقعاً ناخواسته است ) 

 

دوستهای پسرم هم که دوست دان اگه جایی میخوان برن  

با دوست دخترشون برن و نهایتاً گاهی میان دم در همو می بینیم ، 

اونم برای اینه که یا جایی تو کامپیوتر گیر کردن ، 

یا میخوان فیلم write کنن ( واسه همین کاراشونم هست 

که ازشون بدم اومده ) 

دوستهای دخترمم که اینجور جاها رو یا با همسرشون میرن 

یا دوس پسرهاشون و اصلاً رابطمون 

در حد و شکلی نیست که همچین روابطی با هم داشته باشیم .. . 

 

خودمونیم اما چقدر وراج شدم این روزاها  . . .