احساس میکنم میخوام داد بزنم ، اما نمی تونم ،
صدام در نمیاد . ..
این روزها تلویزیون که می بینم ،
حس میکنم یه نفر رو سینه ام نشسته ،
دستاشُ انداخته دور گلوم و داره خفه ام میکنه و کاری از دستم بر نمیاد ،
داره خفه ام میکنه و بهم میگه تو احمقی ،
تو نمیفهمی ،
اینی که من میگم درسته ، نه چیزی که خودت داری میبینی ،
میگه تلاش بیهوده نکن ، کاری از دستت برنمیاد . ..
یکی کمکم کنه ، به خدا دارم خفه میشم ...
بعد از مدتها سلام
این حس تناقض رو فقط تو نداری. مخصوصا این خبرهای تلویزیونهای ایرانی خارج از کشور رو که میبینم و میشنوم خیلی بهم میریزم. سردرد اولین نشانشه.
امروز دوستم رایانه تعمیر شدهم رو اورد و من اومدم سراغ وبلاگت.
امیدوارم احساس بهتری داشته باشی.
خوشحالم که بعد از مدتها می بینمت و امیدوارم که هم حال خودت ، هم حال خونوادت ( بخصوص پسرت ) خوب باشه . ..
همینطور آرزو می کنم ، واقعاً از صمیم قلبم آرزو می کنم همۀ ایرانیها احساس بهتری داشته باشن ...
نگاه نکن به اون برنامه های دروغین صدا و سیما
واقعیت اون چیزیه که توی قلب و فکرته و کسی نمی تونه عوضش کنه
تو به قلب و فکر عدۀ کمی که تو شهرهای بزرگ باهامون هم عقیده هستن نگاه نکن ، عدۀ زیادی رو ببین که توی شهرستانها و روستاهای دور و نزدیک همین برنامه ها براشون ملاکه ...
اونها هم چشماشون باز میشه اگه نوری باشه که روشن کنه
فکر کنم اینا چشم حقیقت بینشون مدتهاس کور شده ...