دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

مفهومی به نام زندگی







تو کشورهای دیگه* زندگی مفهومیه که مردم اون کشور سر کار میرن تا با درآمدشون سوار امواجش بشن و از عمرشون لذت ببرن . ..

سر کار میرن تا از خود کار کردن لذت ببرن . ..

ساعات بعد از کارشون ، ساعاتِ استراحته ، وقتیه برای بودن و لذت بردن از کنار خانواده بودن ، گپ زدن و شاد بودن ، برای تفریح . ..

زندگی فرصتیه که با روحی شاد و آروم به وطنشون خدمت بکنن .. .



اما اینجا تو این ایرانِ از همه چیز خسته ، زندگی شده مفهومی که همه صبح باید با باقیماندۀ خستگی و فشارهای روحی و عصبی شب قبل از رختخواب بزنن بیرون ، تا به جنگش برن . ..

شده مفهومی که باید همیشه و همیشه باهاش در نبرد بود . ..

نبردِ بی امان و بی پایان و نابرابری که نتیجه ای جز خسته و فرسوده کردن حریفش نداره . ..

جنگی که فرصت همه چیزُ از مردم گرفته و دیگه سالهاس که تفریح و شاد بودن رو تبدیل کرده به دقایق خیلی کوتاهی در طول هفته و بیشتر ماه و بیشتر از اون در طول سال . ..

جنگی که اگه طرفش رو زیر لگدهاش له نکنه ، از بین نبره و زندگی روحی فرد رو از هم نپاشونه ، در بهترین حالت حریفش رو به یه بازنده تبدیل میکنه . ..

زندگی اجباریه تا شاهد تجاوز به جسم و روح خودشون باشن .. .



* منظورم از کشورهای دیگه ، کشورهاییه که از ما از هر نظر بالاتر و بهترن ، هم از اینکه همیشه ببینم باید با پایینترها خودمونو مقایسه کنیم - تا به بودن توی این لجن زاری که برامون ساختن لذت ببریم - خسته ام ، هم بدم میاد از مقایسه با پایین ترها .

 

 

 





نظرات 3 + ارسال نظر
روژان چهارشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:17 ب.ظ http://ruzhansoldier.blogfa.com/

سلام .
مطالب جالبی رو یاد آوری کردید و من هم موافقم با شما اما باور داشته باشید که کلا ما ایرانی ها مردمان شادی نبودیم انگار با شادی قهر هستیم. حتی خودمون حاضر نیستیم به وضعیت فعلیمون کمکی کنیم و یه هیجان و شادابی به زندگیمون ببخشیم. امروز داشتم مطلبی از رضا صادقی میخوندم نوشته بود : زنده نباش٬ زندگی کن. نوشته بود حتی مارمولک و گوسفند هم میتونن زنده باشن . باید زندگی کرد . باید قدر خودتو و لحظه هاتو بدونی و یاد بگیری که چکار کنی که ماندنی بشی..

من به این ایمان و اعتقاد دارم که در دنیا هر چی که هست بهترین است و اساسا چیزی به اسم بهترین نداریم. کافی ما ایرانی ها هم مثلا خیلی ها زندگی کردن رو یاد بگیریم . استقلال داشتن و مستقل فکر کردن. و همه با هم بخندیم نه به هم.

روژان چهارشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:27 ب.ظ

و در مورد قسمت ( من تنها ٬ آرام)
بهتره وقتی تنها هستیم اینقدر غر نزنیم که تنهاییم بلند بشیم و بریم به یه تنهای دیگه سر بزینم.. همه اش نگیم کسی به من محبت نمیکنه کسی به فکر من نیست من تنها موندم و ... بهتره یه خورده به خودمون زحمت بدیم و بریم به اونایی که مثل ما احساس تنهایی میکنن سر بزنیم اونموقعه نه اون تنهاست و نه ما. بهتره بریم به کسی سر بزنیم که فکر میکنه دچار کمبود محبت هست اونموقعه هم اون از محبت ما خرسند میشه هم خودمون. چرا همه اش دیگران باید با ما باشن ما هم یه خورده به خودمون زحمت بدیم و با دیگران همراه بشیم.
و اینکه تنهایی کلاس و پرستیژ نمیاره ولی بد نیست گاهی هم تنها باشیم و از صدای آسمان و دریا لذت ببریم .
من خودم عاشق تنهایی هستم اما نه همیشه شاید هفته ایی چند ساعت . اونم لب آب یا توی جنگل یا هوای آزاد دور از هیاهو با خودم حرف میزنم ٬ سرود میخونم ٬ آب بازی میکنم .. بعد فارغ از هر تنشی برمیگردم . کافی زندگی رو ببینیم. و بچشیم.شاد باشید

اتفاقاً من که همونجا گفتم که به اندازۀ کافی دستمو به سمت همه دراز کردم و جوابی نگرفتم ، این معنیش اینه که خیلی بیشتر از توانم سعی کردم که هم تنهایی خودمو از بین ببرم ، هم تنهایی کس دیگه ای رو ، اما همیشه با جوابهای منفی روبرو شدم ، این اعتراضی هم که اونجا خوندی برای همینه ...

رافونه پنج‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 09:36 ق.ظ

دقیقا چیزهایی که نوشتی رو لمس کردم.
و حالا که زندگی مردم در دبی،ترکیه و آمریکا رو دیدم بیشتر دلم واسه خودم و مردم ایران می سوزه.

متاسف و ناراحتم که می بینم مجبور شدی زندگی رو به این تلخی تجربه کنی و خوشحالم که از این قفس پریدی و زدی بیرون و امیدوارم دیگه مجبور نشی دوباره تجربه اش کنی ...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد