امشب کسی رو که واقعا تو نت از تنهایی درم می آورد ایگنور کردم ،
شاید علتش این بود که یک درصد احتمال میدادم
ارتباطمون به بیرون نت کشیده بشه ،
و دوباره همه تجربه ها رو تجربه کنیم . . .
این نیز بگذرد ...
گفتم شاید باز به کار کسی بیاد ،
آخه خودم چند سال پیش یه شب داغون بودم ،
خراب ، ویرون ، از اون شبا که احساس میکنی بدتر از این نمیشه ،
خلاصه تو این حس و حال اومدم نت ،
مسنجرو که باز کردم این پیام فورواردی رسیده بود . ..
نمیتونم بگم چقدر تاثیر داشت ولی خیلی زیاد آرومم کرد . ..
گاهی همین که فکر میکنی کس دیکه ای
حس تو رو تجربه و درک کرده خودش برای آدم کافیه :
هرگز هیچ حسرتی در دنیا اینچنین یکجا جمع نمی شود ،
که در این سه واژه کوتاه ;
او دوستم ندارد . . .
بیشتر از هر چیزی توی دنیا از این بدم میاد که :
ترس رو توی صورت کسی ببینم ،
به نظرم این بدترین ، زشت ترین ، تلخ ترین و اندوهناک ترین
حالتیه که امکان داره آدم توی صورت کسی ببینه ...
چرا کسی ترسُ توی صورتم نمیبینه ؟
اااااه ه ه ه ه ،
امروز روز خوبی بود ،
چرا بعضی ها سعی میکنن روزهای دیگران رو خراب کنن ؟
خودشونو از چشم آدم میندازن ...
کاش فکر نمی کردم امکان داره به اینجا سر بزنی ،
کاش منتظر این نبودم که تو یکی از همین روزها ،
از یه گوشه دنیا ،
خیلی اتفاقی سر از این صفحه در بیاری و . . .
- حالم باز خوب نیست ، نه ؟
- خیلی بدتر از خوب نیسته .. .
- ممنونم .
- احتیاج به تشکر نیست .
کسی ۱۷ سالگیه منو ندیده ؟
پرسه زدنهامو توی میدون ۵۴ نارمک چطور ؟
نوار داریوش و غروبهای جمعه .. .
انتظارهای صبحگاهی توی ایستگاه اتوبوس رو .. .
ایمانمو به خوبیه زیباییها .. .
هیچکدومو ندیدین ؟
از یابنده تقاضا میشه بگه کجا اونها رو پیدا کرده .. .
میخوام بدونم از کجا همو گم کردیم . . .
دارم منفجر میشم ،
معده ام هم درد میکنه ،
قلبمم تیر میکشه . ..
نـــه ، از سر پرخوری نیست ،
اتفاقا خیلی هم لاغرم . ..
روحمه که بیمار شده ،
آش و لاش ...