مدتها منتظرت بودم تا بیای ،
بالاخره هم اومدی . ..
اما انقدر این زمان طولانی شد که
همۀ حرفهایی که آماده کرده بودم فراموشم شد ،
یادم رفت ،
انقدر لحظات تویِ سکوت گذشت که
خودِ حرف زدن یادم رفت ،
و الان می ترسم ،
می ترسم کلمه ای بگم و برنجونمت . ..
فقط می تونم بگم بمون ...
سپیده رو که یادتونه . .. بالاخره بعد از چند ماه پروندمش ، این جزو معدود دفعاتی بود که اقرار میکنم همۀ اشتباهاتِ رفتنش گردنِ خودمه . .. بگذریم ، یهو دلم خواست اینو براتون بذارم گوش بدین ، مالِ بعد از غروب کردنِ سپیدست ...
این روزها زیاد چه توی وب و چه بیرونش ، زیاد میبینم و میشنوم همه از تنهایی بدشون میاد ، از تنها بودم گریزونن و دلشون یه دوست میخواد ، اما برام جالبه که از پایِ قراریِ ارتباط هم که میرسه پس میکشن . .. حتی برای خودمم پیش اومده که تا به کسی که تمام مدت جلوم دَم از تنهایی میزده پیشنهادِ یه ارتباطِ حتی خیلی ساده رو دادم هزار جور بهونه برای سرنگرفتنِ رابطه آورده ...
چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر ا ؟
استاد بیژنِ ترقی هم به خاطره ها بیوست . ..
روحش شاد ...
<<< بهارِ دلنشین >>>
خواننده: استاد غلامحسین بنان-آهنگساز: استاد روح الله خالقی-شاعر: استاد بیژن ترقی
تازگیا یه وبلاگ پیدا کردم ، از ایناس که نویسنده اش ماهی یکی دو تا پُست بیشتر نمیذاره ، یه صفحه و وبلاگ هم توی سیصد و شصتِ یاهو داره ، توی یکی دو تا سایتِ فرهنگیِ دیگه هم عضوه که لینکشون تو همین صفحه هاش دیدم . ..
از وقتی که پیداشون کردم ، شبها از موقعی که میشینم یه وبگردی تا موقعی که بلند شم ، دائم یکی از صفحه هاش جلوم بازِ ، نه اینکه یه ضرب همشونو پُشتِ سرِ هم سر بزنم ، اما دارم تو یکیشون میچرخم . ..
نمیدونم توشون دنبالِ چی میگردم ، حتی حرفی هم با نویسنده اش ندارم ، ( جالبه که دهه شصتی هم هست ، اما حسِ بدی نسبت بهش ندارم ، البته نمیتونم بگمم حسم خوبه ) ، اما بی تفوتم نیستم در برابرش . ..
دلم میخواد بدونم چرا باید سرِ راهم قرار بگیره ، چه پیامی برام داره ؟ من چه پیامی براش دارم ؟
چی از جونِ هم میخوایم ؟ ( البته خودش نمیدونه شده پایِ ثابتِ وبگردیم ، اما شاید لینکِ این پُستُ براش گذاشتم ، اما فعلاً دو دلم به سمتِ نذاشتن )
یه دوره ای انقدر اعتماد به نفسم رفت پایین که ، تو نِت میگشتم دنبالِ دخترهایِ مختلف و باهاشون قرار میذاشتم و میگفتم " وقتی دیدینم نمیخواد آشنایی بدبن ، فقط ببینینم و برین و بعد برام بگین چطور بودم ؟ خوب ؟ بد ؟ کجاهای ظاهرم ایراد داره ؟ "
از همون موقع هم از کسایی که به ظاهر خیلی اهمیت میدن تو رابطه یا حتی اولین ملاکشون توی انتخاب ظاهره بدم اومد . ..
البته همچنان اعتمادِ همونقدر پایینه ، ولی دیگه اونکارو نمیگنم ...
( راستی آهنگِ توی نظرها رو عوض کردم )
داشتم وبگردی میکردم که خوردم به پُستِ این ،
برای من که کلی خاطره زنده کرد ،
مطمئنم برای شما هم همینطوره . ..
راستی میدونستین همۀ کتابهایی که
با اسم رضا رهگذر خوندیم ، این نوشته ؟
اینم آدرسِ وبسایتشه ...
خیالم را از رنگینکمان سرشار میکنی ،
دلم را از دلاویزها لبریز . ..
تو ،
تواناییه خلقتی در خلقِ عشق ...