اگه عکسهای جوونها و نوجوونهایی رو که دارن برای انتخابات دورۀ قبل تبلیغ میکنن رو تو اینترنت پیدا کنین و ببینین و با همین دو سه هفتۀ اخیر ( که اوج آزادی رو جوونها حداقل توی پوشش دارن ) مقایسه کنین می بینین که چقدر لباسها قبل از این چهار سالِ اخیر آزادتر و راحت تر بوده . ..
تو این چند وقته با خیلی ها صحبت کردم ، هم کسایی که بعد از دورۀ نخست وزیریِ میرحسین به دنیا اومده بودن ، هم کسایی که توی دوران کاریش نوجوون یا بزرگتر بودن و خیلی خوب اون موقع ها رو یادشونه . ..
تقریباً همه طوری حرف میزنن که انگار انتخابِ بین میرحسین و احمدی نژاد ، انتخابِ بین خوب و بده ، انتخابِ بین سپیدی و سیاهیه۱ اما هر دودسته و بخصوص دستۀ دوم که دهۀ شصت رو - که همون دورانِ حکومتِ خمینی ، ریاست جمهوریِ خامنه ای و نخست وزیریِ موسویه - یادشونه ، به نظر من باید بدونن که انتخاب اصلی بین بد و بدتر داره انجام میشه . ..
انتخاب بین بد و بدتره چون توی دهۀ شصت بود که دورانِ طولانی یی پوشیدن مانتو قدغن بود ، زنهای چادریِ کمیته تیغ لای دستمال کاغذی میذاشتن و باهاش رُژ لب رو از روی لبهای دخترها و حتی خانمهایِ متاهلی که همراه همسرشون بودن پاک می کردن ، پوشیدن شلوار جین ، جوراب سفید ، پیرهن آستین کوتاه و جمع بیشتر از سه چهار نفرِ جوونها قدغن بود۲ . ..
و این موسوی همونطور که خودش توی مناظره با کروبی خیلی صریح اعلام کرد ، همون موسویه و فرقی نکرده ، البته همینکه سالهاس جزو اصلاح طلبانه و همینکه افراد خوش سابقه ای پشتش ایستادن ، این امیدواری رو میده که دیگه قرار نیست شاهد اون وحشی بازیها باشیم و البته ۲۰ سال زمانِ کافییه برای اینکه یه نفر از کرده هاش پشیمون بشه ، برگرده و دنبال فرصت برای جبران کردن باشه . ..
خلاصه قصدم از این وراجی این بود که بگم هیچکس کاملاً سیاه یا کاملاً سپید نیست ، بخصوص و بخصوص توی دنیای سیاست که همه در آنِ واحد و در یه جمله هم راست میگن و هم دروغ . ..
امیدوارم هر اتفاقی که میفته و هرکس که انتخاب میشه ، جز صلاح ایران چیز دیگه ای توش نباشه و باعث بشه که مسیر زندگی همۀ مردم در جهت بهتر و بهتر شدن قرار بگیره .. . آمـیـن ...
۱ - البته اگه یه چرخی توی جامعه بزنین و یه آمار سرانگشتی بگیرین ، دستتون میاد که محسن رضایی و مهدی کروبی عملاً جایگاه قابل توجهی ندارن که بشه به عنوان یه وزنه تویِ انتخابات روشون حساب کرد و رقابت اصلی بین میرحسین و احمدی نژاده .
۲ - در مورد پوشش و لباسها صحبت کردم ، چون دونستن دربارش و مقایسه کردنش با سالهایِ قبل تر ، کم ترین نیاز رو به تحقیق داره و کافیه آدم از خونه بیرون بیاد تا وضعیت پوشش جامعه دستش بیاد و از طرف دیگه همین لباس یکی از ملاکهای مهمیِ که روانشناسها و جامعه شناسها مطالعش میکنن ، روانشناسها برای بررسی وضعیت روحی افراد و جامعه شناسها برای پی بردن به حالات روحیِ جوامع .
احساس می کنم که ما ایرانیها ، زرنگ ترین و باهوش ترین دولتِ دنیا رو بخصوص تویِ سیاست داریم، بلده که چطور برای راهپیماییهاش مردم رو بکشونه توی خیابون ، بلده که چطور مردم رو برخلاف همۀ دلزده گیها و بی انگیزگی هاشون و خستگیشون برای انتخاباتها به وجد بیاره و طوری شور و شوق بینشون بندازه تا همه با حس مسئولیتِ خودشون و ارادۀ خودشون ( تصور اینکه خودشون تصمیم گرفتن وارد ماجرا بشن ) برای رای دادن به سمت صندوقها حمله ور بشن ، بلده که چطور برای دوره های طولانی مردم رو از هر نظر ( مادی و غیر مادی ) توی فشار و مضیقه نگه داره و کِی فشار رو از روشون برداره و درست یه هفته مونده به موقعی که به حضور مردم نیاز داره چیزهایی رو که براشون له له میزدن رو پرت کنه جلوشون ...
همین حسم میگه که ساده ترین ( نمیخوام بگم احمق ترین ) مردم دنیا رو هم ما داریم ، که سالهاست باهاشون اینطوری تا میکنن و همچنان این رفتارها رو باور میکنه و بهشون ایمان دارن و خودشونو با این برخوردها هماهنگ میکنن ...
تو کشورهای دیگه* زندگی مفهومیه که مردم اون کشور سر کار میرن تا با درآمدشون سوار امواجش بشن و از عمرشون لذت ببرن . ..
سر کار میرن تا از خود کار کردن لذت ببرن . ..
ساعات بعد از کارشون ، ساعاتِ استراحته ، وقتیه برای بودن و لذت بردن از کنار خانواده بودن ، گپ زدن و شاد بودن ، برای تفریح . ..
زندگی فرصتیه که با روحی شاد و آروم به وطنشون خدمت بکنن .. .
اما اینجا تو این ایرانِ از همه چیز خسته ، زندگی شده مفهومی که همه صبح باید با باقیماندۀ خستگی و فشارهای روحی و عصبی شب قبل از رختخواب بزنن بیرون ، تا به جنگش برن . ..
شده مفهومی که باید همیشه و همیشه باهاش در نبرد بود . ..
نبردِ بی امان و بی پایان و نابرابری که نتیجه ای جز خسته و فرسوده کردن حریفش نداره . ..
جنگی که فرصت همه چیزُ از مردم گرفته و دیگه سالهاس که تفریح و شاد بودن رو تبدیل کرده به دقایق خیلی کوتاهی در طول هفته و بیشتر ماه و بیشتر از اون در طول سال . ..
جنگی که اگه طرفش رو زیر لگدهاش له نکنه ، از بین نبره و زندگی روحی فرد رو از هم نپاشونه ، در بهترین حالت حریفش رو به یه بازنده تبدیل میکنه . ..
زندگی اجباریه تا شاهد تجاوز به جسم و روح خودشون باشن .. .
* منظورم از کشورهای دیگه ، کشورهاییه که از ما از هر نظر بالاتر و بهترن ، هم از اینکه همیشه ببینم باید با پایینترها خودمونو مقایسه کنیم - تا به بودن توی این لجن زاری که برامون ساختن لذت ببریم - خسته ام ، هم بدم میاد از مقایسه با پایین ترها .
چرا مقام معظم رهبری
مردم سالاری
رو فقط توی شرکت تو انتخابات میبینه ؟
چرا فقط دَمِ انتخابات یادش میفته که باید
مملکت با مردم سالاری ،
( البته از نوعِ دینیش )
اداره بشه ؟
چرا تو فاصلۀ بین انتخاباتها هیچ یاد مردم سالاری نمیفته ؟
( همین پردۀ اثر ونگوک رو هم میتونین اونجا ببینین )
دیروز رفته بودم موزۀ هنرهای معاصر ، البته همونطور که می دونین فقط اسمش موزه است و عملاً یه نمایشگاهِ ، اینبار مدیریت این مجموعه برداشته آثار نقاشان خارجی رو برای نمایش گذاشته ، البته با حفاظت شدید از جمله اینکه بر خلاف همیشه ایندفعه تقریباً همۀ آثار رو از پشت شیشه های عریض و طویل باید دید ، در حالی که توی هر گالری دو سه نفر مراقب هم قدم میزنن که یه وقت شما دوربینی رو از نگهبانیِ دم در رد نکرده باشین ، چون موبایلها رو هم جلوی در می گیرن . ..
اما با همۀ اینها دیدن نقاشیهای ونگوک و گوگن و سالوادر دالی و کلی غول دیگه از فاصلۀ یک متری لذت کم نظیری داره که به هر کس که توی تهرانه پیشنهاد می کنم تا قبل از 15 تیر این لذتُ مزه مزه کنه ...
چند روزه به طور آزاد دهنده ای دارم به خودم استرس وارد می کنم ،
دائم فکر می کنم باید نگران مردمی باشم که برای کاندیداها تجمع می کنن ،
فارغ از اینکه طرفدار کی هستن و برای کی جمع شدن ،
همش نگرانم که نکنه یه وقت درگیر بشن ، زبونم لال یه وقت نکنه بمیگذاری بشه بینشون ،
دائم تنم میلرزه وقتی میشنوم جایی تجمعی هست و تا نشنوم به خیر تمام شده آروم نمیشم ،
امیدوارم هر کسی که قراره انتخاب بشه ، بدون کوچکترین خطری برای هر کسی انتخاب بشه ...
حسِ تازه ایه ،
شنیدن صحبت افرادی که قراره پست مهمی تو کشور داشته باشن ،
جریان شدیدِ اطلاعاتی که از تلویزیون سرازیر میشه ،
حرفهای جدیدی که آدم در برابر خودش میبینه ،
رُک و راست حرف زدن کسایی که به شکلی مسئولیتهای مهم داشتن ،
همه جدید و تازه ان . ..
چیزهایی جدید و تازه ان که توی کشورهایی که ارزش حساب کردن دارن ، یه امر عادی محسوب میشه ، اما ما باید بعد از ۳۰ سال ادعای آزادی ، تازه باهاش مواجه بشیم ، تازه اونم نه به شکل نرمال و طبیعی ، بلکه با بی اعتبار کردن همدیگه ، با زیر سوال بردن ۳۰ سالِ گذشته ، و بدتر از همه اینکه اینا رو باید از دهن کسایی بشنویم که در تمام این مدت تو هــمــۀ ، تو هـــــمـــــۀ مصاحبه هاشون می گفتن که همه چیز مرتبه و همه چیز سر جاشه . ..
اما بازم هر چی باشه ، ههمه چیزش تازه اس و جدیده ،
هم گفتنش ، هم شنیدنش . ..
امیدوارم این وضعیت بعد از انتخابات هم دوام بیاره و مثل بقیۀ اموری که فقط برای یه مدت میان و تازه ان ، بعد از یه مدت به فراموشی نره . ..
همه چیز تازه اس و امید که موندگار بشه . ..
خدایا ؛ ایران رو از هر چیزی که براش خوب نیست حفظ کن . ..
قلبی که برای ایران نتپه ، نتپه ...