برنامه امشب رادیو گفتگو رو گوش دادین ؟
ساعت ۱۰ تا ۱۱ ، درباره سینما ؟
برنامه نقد تو شبهای جشنواره فیلم فجر .. .
بـــــاعــــــث تـــــــاســــــــــف بــــــــــود .
( اگه لینک برنامشو تو سایتش گذاشتن
که بعید میدونم این یکی رو بذارن ، حتما از اینجا لینکش میکنم )
چقدر صدای تو قشنگه ،
چقدر گفتنی داری تو ،
و من چقدر سر ریز از شنیدنم . ..
امروز هر آهنگ بی کلامی که می شنیدم ،
صدای تو توش بود .. .
به قدر یک مردن ،
به قدر کمی آزادی ،
به دیده بر هم زدنی ،
از فاصله مانده ،
نه میمیرم ، نه آزادم ، نه حتی خوابی در دیده ام دارم ...
تـــو ،
مرا به بهترین من میبری ،
هر آنچه خوبی ، در من بهم می پیوندی ،
و اینهمه من ، در حضور تو ،
شمعی را مانم در پیشگاه بلاغت ابر ستاره ای کهن ...
یه دیالوگ تو فیلم نیمه پنهان بود که خیلی دوسش داشتم ،
یه جا اون آخرا مرد ماجرا به دختر ماجرا میگه :
انقدر بهت فکر میکنم که دیگه نمی دونم کدومش واقعیته و کدومش خیال .
( یا یه چیزی تو همین مایه ها )
دختره هم قبل و حین شنیدن این جمله داره بال بال میزنه
و تو درک میکنی که عمق این جمله رو درک کرده . ..
این فیلمو استادم داد ببینم و گفت :
داستان تو ، داستان همین مردست . ..
بعد از اون به چند باری این جمله رو آزمایش کردم ،
اما هیچوقت کسی نفهمید چی میگم .. .
منم فارسی میگفتم ،
بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه . . .
چهار پنج ساله که بودم ظهرها که همه می خوابیدن
می رفتم آلبوم عکسمو بر میداشتم و ورق میزدم ،
ذائم با خودم می گفتم:
اینا چه آدمای خوبی هستن که منو آوردن تو خونه و خونوادشونو دارن بزرگم میکنن . ..
هنوزم گاهی یاد اون روزها میفتم و
بهش فکر میکنم ( مثل الان که یادش افتادم و باعث شد اینجا بنویسمش )
اما راستش دیگه برام مهم نیست که خونواده اصلیم کیند .. .
دیروز تو کارگاه استاد محمود استاد محمد مهمونمون بود ،
آخر جلسه یکی از کتابهاشو بردم که برام امضاء کنه ،
کتابو که گرفت قبل از اینکه اسممو بپرسه خودم فامیلمو گفتم ،
همزمان با گفتن فامیلم پرسید اسمتون چیه ؟
من با یه مکث کوتاه اسمم رو هم گفتم ،
اونم رو صفحه اول کتاب اسمم رو نوشت ،
( اینهمه گفتم که از اینجا به بعدُ بگم )
اسممو که نوشت نزدیک یک دقیقه خودکارشو کنار اسم نوشته شده نگه داشت ،
بعد فامیل رو نوشت و باز بعد از یه مکث طولانی نوشت :
چقدر پر رمز و راز اسمت را بر زبان آوردی ،
می توان لحظاتی را به راز صدایت مختص کرد ...
نتیجه امتحانا رو تو سایت دانشگاه دیدم ،
همه رو پاس کردم ،
اگه همه چیز درست پیش بره ، شش ماه دیگه این پستها رو
از بیرون از ایران می نویسم .. .
امشب کسی رو که واقعا تو نت از تنهایی درم می آورد ایگنور کردم ،
شاید علتش این بود که یک درصد احتمال میدادم
ارتباطمون به بیرون نت کشیده بشه ،
و دوباره همه تجربه ها رو تجربه کنیم . . .
این نیز بگذرد ...