دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

گپ زدن با تو ، یا ، گپ زدن با توهم







تصور کن دوتایی نشستیم و تو یه سوال ازم بپرسی ، مثلاً بپرسی وبلاگ چیه ؟ بعد من شروع کنم برات توضیح بدم ، از اینکه سرویس وبلاگ چیه و چطور خدمات میده و ثبت نام و قالب و نظر دادن و خلاصه سیر تا پیازشو برات بگم ، حالا خودتو از این تصور حذف کن ، چی میمونه ؟ من میمونم که دارم با صدای بلند ( منظورم فریاد زدن نیست ، صدایِ نرمالِ یه گفتگو منظورمه ) دارم همراه با تکون دادن دست در مورد وبلاگ توضیح میدم . ..

این روزها همش وضعیتم اینطوریه و تنها دلخوشیم هم اینه که کسی نیست تا ببیندم و به عقلم شک کنه ...






پیمان ابدی هم به خاطره ها پیوست ...







پیمان ابدی بدلکار ایرانی سریال تلویزیونی

«هشدار برای‌ کبری‌ 11»

بر اثر سانحه رانندگی هنگام فیلمبرداری درگذشت . ..

 ( عکسهاش )


به نظر من که فدای نبود ایمنی توی این شغل تو ایران شد ،

از اون خبرا بود که مثل پُتک میخوره تو سر آدم ،

هنوز گیجم از شنیدنش . ..


روحش شاد  . ..


فاتحه فراموشمون نشه  ...






مـــا د ر ؟ !






( لینک عکس )


واقعاً مادرها همونقدر که گفته میشه ویژه ان ؟

همونقدر که گفته میشه خوب یا مهربونن ؟

واقعاً بچه هاشون براشون فرقی ندارن ؟

واقعاً خوبی و شادکامیِ همۀ بچه هاشونو به یه اندازه میخوان ؟






با شما هم






اینو توی وبلاگ گوجه سبز دیدم ، خوشم اومد ،

( برخلاف خودش که ازش خوشم نمیاد ) ،

گفتم با شما هم قسمت کنم ...






۱۸ اردیبهشت







<<< جمعه 18 اردیبهشت ، روز جهانیِ تالاسمی >>>


با آزمایشهای پیش از اردواج ، از تولد کودک مبتلا به تالاسمی پیشگیری کنیم ...






چشمهایش







چشمهای تو از هر چه زیبای سرشار ،

هر چه میخواهم دارا ،

کاش داشتمشان ...






پرواز در ...







                        با فشاری شبیه همون فشاری که به پاهام میارم تا از روی جوب

                        بـپـرم ، از زمین بلند میشم ، الـبـتـه خیلی نمیرم بـالـا ، اما قابـلِ

                        قـبـولـه ، راحت سر و ته می ایستم روی سقف ، میتونم از دیـوار

                        راست برم بـالـا ، برای همه هـم این ویـژگیم طـبیـعیه ، تـوی هـوا

                        شـــنـــاورم و آی لــــذت داره ، آی لــــذت داره کـــــه نـــــگـــــو . ..


همین دیگه ، خیلی وقته دیگه این خوابُ ندیدم ، خـــــیـــــلـــــی  و قـــــتـــــه  ...






استثناً همیشه






همیشه ۳ تا بودیم ،

یکیمون هم اضافه بود . ..

اون همیشه من بودم  ...



چرا همیشه ۳ تا بودیم ،

یکیمون هم اضافه بود ؟

چرا اون همیشه من بودم  ؟؟؟






لیستِ شلوغِ شماره ها







تنها نشستم تو اتاقم ،

گوشی موبایل تو دستمه ،

لیستِ شلوغِ شماره ها رو بالا و پایین میکنم ، اما کسی نیست که . ..

رادیو روشنه و مجریهایِ برنامۀ شبانه شر و ور میگن ، باز از سکوتِ خرد کننده بهتره . ..

چند دقیقه یه بار دست میکنم تو دماغم* ،

سیگارم روشنه ،

چشمام از خواب میسوزن اما خوابم نمیبره ،

کتابی صِدام نمیزنه ، خوندنیهای مجله رو هم خوندم ،

دور تا دورم تنهایی نشسته ،

کسی هم نیست بیاد تنهایی رو بدزدیم ...




( *دماغ برایِ این جمله مناسب تر بود تا بینی )






مینا






از سنگ ،

از من ،

مینا میسازی ،

به پلک بر هم زدنی ،

معجزه کردنی ...




( منظور از مینا ، آسمونه و اسم هیچ شخص خاصی نیست )