طبق اولین قانونهای قانون اساسی ایران* ،
رهبر ایران و مقامات گردن کلفت
باید ایرانی الاصل باشند ،
راستش سالهاست به این فکر می کنم که
رهبر فعلیمون که سیده ،
اینم یعنی اصل و نسبش می رسه به
حضرت زهرا (ع) ، خوب این یعنی عربه دیگه ...
*حالا شاید همون اولی نباشه ، اما همچین
قانون و ماده ای داریم ، شک نکنین .
امشب فکر کنم اون رگ خردادی بودن و
چند شخصیته بودنم حسابی متورم شده !!!
از قدیم گفتن :
برای حکومت به این دو جماعت ،
عرب رو سیر نگه دار و عجم رو گرسنه ...
برای پی بردن به ایجاز این جمله کافیه
به ایرانِ سیر قبل از انقلاب و
ایرانِ گرسنه امروز نگاه کنیم ،
و همینطور به شیخ نشینهای سیرِ پایین خلیج فارس . . .
اینم از اونها بود که نفهمیدم چی شد گفتم .
دارم نوار یه جلسه ادبی رو پیاده می کنم رو کاغذ ،
حساب کردم هر ۵ ذقیقه اش نیم ساعت طول میکشه ،
آخه گوینده اصلیش خیلی این شاخه اون شاخه
می کنه و وسط جمله میپره یه جای دیگه . ..
خسته ام کرده .
۱۰۰ دقیقه اس و ۶۰ دقیقه دیگه اش مونده ...
لطفا منو بی نسیب از نظراتتون نذارین ،
واقعا بهشون احتیاج دارم ...
پشت بام
داداشم دو تا دستش را گذاشت روی شانه هام و فشارم داد به سمت پایین منم بدون مقاومت نشستم . همونطور که بالارو نگاه میکرد گفت دراز بکش و خودش هم آهسته نشست . وقتی دراز کشیدم خودش روی من دراز کشید و گفت نترس چیزی نمیشه . هم صداش میلرزید هم بدنش . من هم ترسیده بودم . نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیفته . فقط می دانستم خیلی بد است . گفت چشماتو ببند . این را در گوشم گفت . من هر دو تا چشمم را روی هم فشار دادم . از پشت سرش را جلو تر آورد و دورو بر گوشم را بوسید و با همان صدای لرزان گفت دوست دارم . این تنها باری بود که توی عمرم این جمله رو از دهنش شنیدم . احساس کردم دارم شلوارمو خیس میکنم.
ادامه مطلب ...
دلم میخواد بچّه داشته باشم ،
دختر یا پسرش فرق نمیکنه ،
یکی که بزرگ شدنشو ببینم ،
نصفه شب انقدر وق بزنه تا آدمو بی خواب کنه ،
غذا نخوره و با قربون صدقه غذا بهش بدم ،
با لالایی بخوابونمش ،
خلاصه یکی که از پوست و خون خودم باشه . ..
خـــیـــلـــی دلـــم مـــیـــخواد ...
میخوام یه داستان بذارم اینجا ،
دلم میخواد هر کی خوند نظر بده دربارش ،
هر نظری درباره هر چیزیش که خواست . ..
قرار شده تو یه مجله ادبی چاپ بشه ،
دوست دارم اول بچه های اینجا بخوننش . ..
نظر میذاری ؟
پدرم جزو اعتصابیهای شرکت نفت بوده ،
و مادرم از پرستارهایی که توی بیمارستانشون
اعلامیه پخش می کرده . ..
ازشون می پرسم این ایرانی که الان داریم ، ارزششو داشت ؟
همینو می خواستین ؟
بعد از یه سکوت طولانی ،
میگن این چیزی نیست که می خواستیم . ..
به همین راحتی اینو میگن و از موضوع رد میشن . ..
دلم می خواد ،
واقعاً از صمیم قلبم دلم می خواد ،
به خاطر شرکت توی خیانتی به این بزرگی به ایران ،
اعدام شدن جفتشونو ببینم* ...
*سالهاست دلم می خواست این احساسم رو جایی بگم .