دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

کــــــــــــاش

 

 

 

 

 

دیگه نمیگم کاش اینجا بودی ، خوبه ؟ 

... 

کاش من اونجا بودم . .. 

اونجا که تو هستی ، 

اومجا که انقدر خوبه که هیچوقت ازش دل نمیکنی .. . 

 

 

 

 

 

من بی اختیار ...

 

 

 

 

 

-  می بینی چی میشه ؟ 

-- تو که میدونی من هستم و می بینم ، پس چرا می پرسی ؟ 

-  آخه وقتی جواب مثبت میدی خیلی اتفاقا میفته ... 

-- مثلاً ؟ 

-  قبل از هر چیزی آروم میشم ، سبک میشم ، 

   ناراحتیم یادم میره و از همه مهمتر از تنهایی در میام و خیلی تاثیرهای خوب دیگه ... 

-- وووه ، نمی دونستم انقدر میتونم مثبت باشم برات . 

-  اما هستی ، خیلی بیشتر از چیزی که فکرشو بکنی یا حتی به نظر بیاد . 

-- ممنونم عزیزم ، تو هم کلی حس خوب به من میدی . 

-  ممنونم از تعارفت اما مـ ... 

-- تعارف نبود ، کاملاً جدی و راست بود .

-  اما به پای من نمی رسی تو این یه مورد .

-- اشکال نداره ، واسه اینکه دلت نشکنه ایندفعه تو سرتری ، راضی شدی ؟

-  تا وقتی تو هستی هیچی حریف نمیشه دلمو بشکنه .

-- تو اینطوری با من حرف میزنی نمی ترسی لوس بشم ؟

-  نه نفسم ، خیالم راحته از این بابت ، تو جنبه این حرفها رو داری ،

   همین چیزهاته که از بقیه متمایزت میکنه .

-- ممنون مهربونم ، من دیگه باید برم ، مواظب خودت باش ، 

   درضمن وقتی هم رفتم نبینم باز چشمات خیس بشنا ، روتم خوب میندازی ، 

   خوبم میخوابی ، خوابهایی خوبم میبینی ، حالا بگو چشم . 

-  چشم اما در مو... 

-- چشم اینطوری قبول نیست ، چشم محکم میخوام ، زود باش . 

-  زود باشم چون عجله داری بری ؟ 

-- نه عزیزم ، میخوام چشم محکم تو رو زودتر بشنوم ، 

   تازه من هر جا هم برم خودت میدونی که همیشه پیشتم ، 

   هر موقع هم بخوایم حرف بزنیم هم مشکلی نیست . 

-  مطمئن باشم ؟ 

-- سوال بچه گانه نپرس . چشم محکم من چی شد ؟ 

- چشم چشم چشم ، اما در مورد خیسیه چشمهام هیچ قولی نمی دم . 

-- مطمئنی ؟ 

-  حالا کی داره سوال بچه گانه می پرسه ؟ 

-- اشکال نداره ، درکت میکنم . 

-  از کجا درک میکنی ؟ نکنه تو هم ... ؟ آره ؟ 

-- خوب مگه من چمه ؟ دل من حق نداره ... ؟ 

 

من بی اختیار دستام و باز میکنم و چیزی نامرئی ، 

چیزی از جنس هوا رو میکشم تو بغلم ، اما 

میدونم که چیزی جز هیچ توی بغلم نیست ، 

چشمامو باز میکنم و مطمئنم ،

مطمئنم خواب نبودم ، خواب ندیدم  ،

می دونمم واقعیت نداشته . ..

بغض توی گلوم بزرگتر و بزرگتر میشه ،

یادم میاد که قول دادم ،

سعی میکنم که قورتش بدم و قورتش میدم ،

اما هنوز لحظه ای نگذشته که چیزی درونم متلاشی میشه  ،

و من زیر سیلاب اشک چندباره ویران میشم . . . 

 

 

 

 

 

-- آره .

 

 

 

 

 

علت سرمای زمستونها اینه که تو نیستی ، 

منتظرم بهار بشه تا باز همو ببینیم ، 

توی تابستون عاشق بشیم ، 

اما یعنی باز تو پاییز ... ؟ 

 

به هر حال زمستونها سرده چون تو نیستی .. . 

 

-  بعد از این سرما میای ، مگه نه ؟ 

-- آره . 

 

... با اینا زمستونو سر می کنم / 

با اینا خستگیمو در می کنم ... 

 

 

 

 

 

بهش نگاه

 

 

 

 

 

انقدر پاکه که اگه بدون وضو بهش نگاه کنی آلوده اش می کنی . .. 

همسرت ، بهترین دوستی بود که تا حالا داشتم ، 

ازش خوب مراقبت کن .. . 

 

 

 

 

 

سر ریز

 

 

 

 

 

چقدر صدای تو قشنگه ، 

چقدر گفتنی داری تو ، 

و من چقدر سر ریز از شنیدنم . .. 

 

امروز هر آهنگ بی کلامی که می شنیدم ، 

صدای تو توش بود .. . 

 

 

 

 

 

من بهم می

 

 

 

 

 

تـــو ، 

مرا به بهترین من میبری ، 

هر آنچه خوبی ، در من بهم می پیوندی ، 

و اینهمه من ، در حضور تو ، 

شمعی را مانم در پیشگاه بلاغت ابر ستاره ای کهن ... 

 

 

 

 

 

ادامه خاطرات بی تو بودن

 

 

 

 

 

اینم ۸ خط اول همون نوشته دیروزیه : 

 

با تــــو بــودن واسۀ مــن یـعـنـی از گــریــه نــمـردن 

یعنی با وسوسه عشق شبو دست صبح رسوندن 

 

با تـــو بـودن واسۀ مـن یعـنی از ستـاره گفتن 

یعنی وقت بی پناهی ، شونه ای برای خفتن 

 

از پرنده ها گذشتن روی آسمـون نشستن 

هدیه ای بوده همیشه از نگاه تو واسه من 

 

مرگ من معنا نداره با تو که تندیس عمری 

تـو با لبخند سپیدت مرگ از تنم می گیری 

 

جای خالـی تـو اینجا زده آتیش به وجودم 

از تو که وجود نداری خاطره مونده تو قلبم 

 

اون پــیــاده رو که هــرگــز زیــر پــای مــا نــشد طـی 

اون شبی که بی تو سر شد توی سرما و شب دی 

 

روزی کـه بـا هـم نرفتیم زیـر بـارون بـهـاری 

یاد من میندازه شاید واسه من بهار بیاری 

 

با تـو بـودن واسۀ مـن ، گذر از پـوچی و مردن 

فصل بی بال پر کشیدن ، فصل از قصه رمیدن 

 

 

خودم نه حوصله طولانی نوشتن رو دارم ، نه طولانی خوندن رو . .. 

برای همین فکر کردم اگه همشو یکجا بنویسم خیلیا حوصله نمیکنن بخوننش .. . 

 

 

 

 

 

خط نهم به بعد

 

 

 

 

 

این از خط نهم به بعد یه نوشته قدیمیه ، 

یهو دلم خواست بذارمش اینجا ، 

 

خاطرات بی تو بودن 

 

با تو بودن واسه من دورترین مقصد دنیاست

لحظه به تو رسیدن لحظه ای اسیر رویاست

 

گریۀ من توی سینه ام ، بغض من دلگیر از عالـم

شونه هایی که ندارم ، چک چک اشکم رو قلبم

 

اون قراری که نذاشتیم ، اون نگاهی که نکردیم

مــیــون تــنــهایـیـامـون پــلــی کـه بـنـا نکردیـم

 

یاد اون غروب هنوزم جاری تو شب و روزم

یادمه پیشم نبودی تا تو چشم تو بسوزم

 

قلبی سر شار از تو دارم ، تویی که هرگز ندارم

خـاطـرات بـی تــو بـودن تـنـهـا چـیـزیـه کـه دارم

 

تـویی که هرگز نبودی توی دنیای حقیقی

تویی که تو خلوت من با خیال من رفیقی

 

اگه حتی توی دنیا ، نباشی کنار من تو

توی خوابم تو خیالم یاور همیشه ای تو 

 

 

 

 

 

پــــاک

 

 

 

 

 

به تو فکر میکنم تـا ذهـــنم 

پـــاک بشــه ، 

تطـــهیـــر بشــه ، 

روحــــــم ، غســل کنـــه 

 

بـــــرای اندیشیدن به خـــــــــــــــــــدا ... 

 

 

 

 

 

ناز و نیاز

 

 

 

 

 

بازم میای ؟ 

میای برام ناز کنی ؟ 

دلم خیلی نیاز کردن می خواد . .. 

خـــیـــلـــی  .    .  . 

 

بــازم ، 

بــــازم خـــــرابـــــم ...