دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

دلم ...

 

 

 

 

 

دلم یه آغوش گرم میخواد ، 

که سفت و تنگ بغلم کنه ، 

و اجازه بده تا یه دل سیر توش 

هــق هــق کنم  ... 

 

 

 

 

 

فاصلۀ بین دو بدبختی

 

 

 

 

 

چارلی چاپلین راست میگه ؛ 

خوشبختی فاصلۀ بین دو تا بدبختیه  ... 

 

 

 

( فکر کنم لازم به تذکرِ که بگم ؛ 

متنهایی رو که با فونت بالا می نویسم ، 

حتماً زیر یکی از کلماتش یه لینک فایل صوتی هست ) 

 

 

 

 

 

بمب روی فرش

 

 

 

 

 

بزرگترین بمب طول ازدواج چهل و پنج ساله  

پدر و مادرم و تاریخ خونواده افتاده وسط خونه ، 

هنوز منفجر نشده* اما وقتی منفجر بشه ، 

ترکشهاش بدون استثنا به همه می خوره ، 

و به هر کی هم بخوره زخمی نمیشه ، 

چون لت و پارش میکنه ... 

 

 

* شایدم منفجر شده ، اما هنوز ترکشهاش 

در حال پرواز کردنن و به کسی نرسیدن . 

 

 

 

 

 

بازم بهار ، اما نه ، پــایــیــز ...

 

 

 

 

 

( امیدوارم این پست رو نذارین 

به حساب پر رویی یا خودخواهی ... ) 

 

اتفاقاً اسم اینم بهار بود ، اما چه بهاری ؟! 

 

می دونست فقط یه گوشه میز تحریرش از 

کل اتاقش گوشیش آنتن داره . .. 

از هفته دوم آشناییمون هر روز عصر سر 

یه ساعت به خصوص گوشی از دسترس خارج میشد ، 

حط خونه هم مشغول میزد . .. 

بعد هم همزمان خط خونه آزاد میشد و گوشی آنتن میداد . .. 

 

اوایل گذاشتم به حساب بدبینی و 

تجارب تلخ گذشته ، اما خودش این اتفاق رو حاضر نبود قبول کنه ... 

 

زیر بار تایید دوست دختر خودش هم نمی رفت ... 

 

سر این خیلی جنگ اعصاب کشیدم ، 

تازه این فقط یه مورد از جذابتهای این ارتباط بود . .. 

 

مسئله اینه که یه وقت حسابهای یکی 

برات جور در نمیاد ، اما یه جایی تو دلت میگه : 

داره راست میگه ، و آدم با همه وجودش طرف رو باور می کنه ... 

 

اما یه موقعی هم هست که مو لای توضیح طرفت نمیره ، 

اما همونجای دلت میگه : 

طرف باهات صادق نیست ... 

 

اولی مال همون روزای اولِ ، 

چون بعد از ماهها تنهایی اومده بود 

و یه هدیه از طرف خدا میدیدمش ... 

 

دومی مال بعد از روزای آخرِ که 

خدا دستشو رو کرده بود ... 

 

 

 

 

 

سینما

 

 

 

 

 

با دوستی که بیشتر از ۴ ساله ندیدمش ، 

قرار گذاشته بودم ، 

که بعد از ۲ سال برم سینما ، 

اما نرفتم . .. 

 

خودمم نمی دونم چرا  ... 

 

 

 

 

 

بهار

 

 

 

 

 

اون روز دکتر برای یه حساسیت ساده بهش گفته بود : 

باید از مغز استخونت نمونه برداری کنیم . .. 

از اون روزها بود که داغون بودیم ، 

از اون روزها که دلت از زمین و زمان پره . .. 

 

شعرش مالِ اون روزِ ... 

 

بعده ها یه بار گفت تو خیلی از شعرهاتو دکلمه کردی ، 

چرا اینو برام رو یه آهنگ نمی خونی  

 

این شد نتیجه اش ... 

 

البته الان دیگه بعید می دونم 

همسرش اجازه داده باشه نگهش داره . 

 

کار قویی نیست ، اما برای من هنوز ... 

 

یه قسمتش هست که هنوزم حالمو خراب میکنه ، 

بی خیال ، نظر یادتون نره .. . 

 

 

( کسی یه Up Load Center خوب برای فایلهای صوتی 

سراغ داره که فایل رو دائمی نگه داره ؟ 

آخه این لینک رو فقط 10 بار میشه دانلود کرد ) 

 

 

 

 

 

یه جوریم ...

 

 

 

 

 

یه جوریم ، 

عصبیم ، کلافم ، بی قرارم ، بی حوصله ام ، 

هر کاری هم می کنم ، آرامشم بر نمی گرده ، 

هر چقدرم خودمو می گردم ، 

علتی براش پیدا نمی کنم . .. 

 

کسی نمی دونه چه مرگم شده ؟ 

 

 

 

 

 

ما ملت افراط و تفریط ( بخش دوم )

 

 

 

 

  

حالا بعد هزار و چند صد سال ما تو ایران ، سر اسلام شدیم 

کاسه داغ تر از آش نسبت به عربها ، اما من یکی که حداقل 

توی تاریخ صد سال گذشته که خوندم برای نمونه یکبار هم یه رفتار  

از سر تعادل ندیدم ، همیشه باید یا اون سر افراط باشیم ، 

یا این سر تفریط . .. 

 

بازم سیاستمدارهامون به جهنم ، 

خودِ ما مردم کوچه بازار هم نمی تونیم 

توی زندگی عادیمون یه رفتار یا حرفی رو 

از سر تعادل از خودمون ساطع کنیم ... 

 

یا یه نفر و در حد پرستش میبریم بالا ، 

یا تا جای ممکن نزولش میدیم . .. 

خلاصه نمی تونیم بپذیریم که 

هر چیز خوبی همراهش بدیهایی هم داره و 

هیچ چیزی هم سیاهِ سیاه نیست و 

حتماً نقاط روشن و مثبتی هم داره . . . 

در مورد یکی از خواننده ها هم حرفهایی داشتم 

که از گفتنشون صرف نظر کردم ... 

 

 

 

 

 

پیچ کوچه

 

 

 

 

 

یادته سرِ پیچِ کوچه منتظر شدی و 

وقتی رسیدم اومدی جلوم و گفتی : 

آقا شما با من کاری دارین که چند وقته پشت سرم میاین ؟ 

یادته هول شدم و هیچی نگفتم ؟ 

  

هنوزم وقتی به پیچ کوچه ایی نزدیک میشم ، 

نفسم تند میشه ، قلبم تند میزنه ، 

زبونم بند میاد . . .