دیدین آهنگِ Mon Amor چطوری زیرکانه و بی خبر دلِ آدمُ ریش میکنه ؟
الان همونطوری شدم . ..
یهویی بارون گرفت ،
هم بیرون از اتاق ،
هم توی اتاق . ..
هر چی میکشم از دستِ پسر توی پنجره است * ...
* بگم این پست لینک داره ؟
سلام ...
نمی دونم گفتن رو از کجا شروع کنم ،
سفر خوب و یه کم عجیبی بود ، اگه
یکی دو روز رو فاکتور بگیرم ، با اطمینان
می تونم بگم یه روز در میون بهم خوش گذشت !!!
اما در کل سفر خیلی خوب و خاصی بود ،
بخصوص که از شهر محبوبم یه مقدار از خاکش روآوردم . ..
تصمیم دارم توی زیرمجموعۀ شهری از عاشقانه ها
هم از سفرم بگم ، هم از شهرِ عزیزم ،
( البته اگه تنبلیِ نتیجۀ این سفر دست از سرم برداره )
اما قبل از شروع ، دوست دارم
همۀ اونهایی که تو این مدت بهم
سر زدن یا نزدن ، بدونن خیلی دلم براشون تنگ شده ،
بدونن از اونهایی که سر میزدن بینهایت ممنونم و
بینهایت شرمنده که دست خالی بر میگشتن ،
بدونن دوستشون دارم ، زیــــــــاد ...
پ.ن: چون بعضی از پستها رو میخوام از اسکن خود
بروشورهای گردشگری استفاده کنم و سایتِ TinyPic
توی بعضی از سرویسها فیلتره ،
لطفاً اگه کسی UpLoad Center خوب سراغ داره ازم دریغ نکنه ،
بازم از همه ممنون و سپاسگذارم .. .
دیدین این روزا بهار چطوری هر چی داره رو ،
داره رو میکنه ؟
چرا ما با دنیا اینطوری نکنیم ؟
چرا ما با شگفتیهامون همه رو
شگفت زده نکنیم ؟
سلام ،
ببخشید که این روزها زیاد نیستم ،
از پس فردا شب باز می بینینم ...
همچنان در سفرم ،
نه خیلی خوش میگذره ،
نه خیلی بد ،
همه دنبال بلیط هستن که بیشتر بمونم ، اما
خودم دوست دارم که برگردم ...
یه جور بدی دلم گرفته ، حدود 15 دقیقه اس هواپیما بلند شده اما حالم گرفته اس ، احساس می کنم از همۀ دنیا جدا افتادم یهو ، یه بغضی داره می خورتم ، دلم گریه می خواد ، زیاد ، زیاد ، زیاد ...
کاش اصلا راه نیفتاده بودم ، دلم وبلاگمو میخوااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد ، بالای ابراییم ، یه سفیدِ عمیق زیرِ پامونه ، فکر کنم بهشتم اینشکلی باشه ، یه اقیانوسِ سفید ... خورشید از تو پنجره زل زده بهم ، از اینجا ابرا یه جور دیگن ، اگار همونایی نیستن که همیشه بارون دارن ، از اینجا انگار پر از خوابن ، پُر از رویا ، انگار همۀ چیزایی که آدم نداره توشونه ، سفیدن ، پاکن ، احساس صداقت به آدم میدن ، چیزی که روی زمین باید دنبالش گشت ، اینجا تو آسمونه ، فراووووون هم هست . ..
خورشید یه جوری میتابه بهم که انگار تا حالا ندیدتم ، البته اینجور بدون دود و آلودگی دیدنش برای منم تازگی داره ، vaio خوشحالِ که همرام اومده ، میگه سلام برسونم ، الان ساعت نزدیکِ پنج و نیم شده و نیم ساعتی هست تو راهیم ، این پست بعدیِ وبلاگمه که به محض یافتن نت میذارمش رو وب . ..
راستی یکی از قدمهای بزرگی که حدودِ دو سالی بود که نصفه و نیمه بر میداشتمش بالاخره پریروز برداشتم ، از خدا میخوام کمکم کنه ، شما هم دعام کنید که بتونم موفق بشم ، دعا ، دعا ، دعا ...
ابی تو گوشم داد میزنه تویی عاشق تر از عشق ، توی خواب مجسم ، نمی دونه تو نیستی ، حتی نمیدونه سیصد و شصت و پنج روز بهت فرصت دادم خودتو نشون بدی ...
در بهاری که با تو می رسد ،
تو چون شکوفۀ گیلاسی ،
بر کهنه درختِ عمرم به بار می نشینی ...
و من ، عاشق تر از پاییز ،
عاشق تر از زمستان ،
خمیده میشوم ،
در زیرِ ، شکوهِ ، زیبایِ تو ...
چی توی نوروز هست ؟
چی توشه که وقتی میرسه ،هر کسی
بدون اینکه بخواد یه جوری از درون شادِ ؟
مهم نیست که آدم اهل سفره
هفت سین پهن کردن باشه ،
یا اهل دید و بازدید رفتن ،
اما شادِ ، شعف داره ،
یه جور متفاوتی احساس خوشحالی توش جریان داره ،
و این شادی رو میشه توی صورت همه دید ،
میشه انرژیش رو وقتی از کنار هر کسی
رد میشی حس کنی . ..
کاش این شادی هر روز توی زندگی هر ایرانی وجود داشت . ..
نمی دونین چقدر ضد حال میخورم ،
وقتی از کسایی که از مسافرتهای بیرون از ایران بر میگردن ،
میشنوم که میگن : آدم ، اونجا که میره میفهمه
مردم ایران چقدر گرفته و خسته و عصبانی هستن . ..
به امـــیـــد ایـــرانـــی شـــــا د ، آ ز ا د و آ بـــــا د ... ( آمین )
امروز ساعت ۴/۵ بعد از ظهر دارم میرم اهواز . ..
اما قبل از اون بابت این ۲ روز نبودنم معذرت ،
اختیار آدم دست همه هست غیر از خودش .. .
چند شب پیش با یکی از دوستهای تو نت صحبت می کردیم که الکی الکی به جاهای باریک کشید ، البته این آدم خیلی خیلی برام محترمه و از مطرح کردن این موضوع اینجا اصلاً منظورم این نیست که بینمون قضاوت بشه و گفته بشه که کی درست میگه یا حق با کی بوده . ..
فقط دوست دارم اینو بخونین و بگین که من واقعاً حرفو بد زده بودم و توی رسوندنِ منظورم ایرادی تو کارم بوده یا نه ؟
دوستم: salam mobarake
اشکان: salamاشکان: hasti ?
دوستم: الان آرهدوستم: http://wp-persian.com/ این فارسیه می تونی بری بخونی اگه متوجه نشدی به بی منطقی من ارتباط پیدا نمی کنه
اون شب که این گفتگو پیش اومد خیلی حرص خوردم ، از این زورم می اومد که احساس میکردم بی دلیل اینطوری زیر سوال برده شدم و خودم ایرادی توی حرفهام نمیدیدم . ..
راستش تا دو سه روز اعصابم سر جاش نبود ، اگه طرفم از همون دسته منفورها بود میتونستم مثل همیشه که از این تیپ بحثها باهاشون پیش میاد به خودم بگم به جهنم ، اینا اینطورین ، اما این آدم اصلا از اون تیپ که میدونین کیو میگم نبود و نیست .. .
حالا خوشحالم می کنین اگه بگین که توی این گفتگو ، ایراد از صحبت کردنِ من بوده و منظور رسوندن من ایراد داشته که کار به اینجا کشیده یا نه ؟!
هر جا هستی ، امسال خودتو نشون بده ، باشه ؟
دقیقاً ۳۶۵ روز هم وقت داری . ..
خودت هر وقتی رو صلاح دیدی بیا ،
اما بیا ...