دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

باران ؛ دو سویِ پنجره







دیدین آهنگِ Mon Amor چطوری زیرکانه و بی خبر دلِ آدمُ ریش میکنه ؟

الان همونطوری شدم . ..


یهویی بارون گرفت ،

          هم بیرون از اتاق ،

                        هم توی اتاق . ..


هر چی میکشم از دستِ پسر توی پنجره است *  ...




* بگم این پست لینک داره ؟






اینجا تهران ، من اشکان







سلام ...

نمی دونم گفتن رو از کجا شروع کنم ،

سفر خوب و یه کم عجیبی بود ، اگه

یکی دو روز رو فاکتور بگیرم ، با اطمینان

می تونم بگم یه روز در میون بهم خوش گذشت !!!


اما در کل سفر خیلی خوب و خاصی بود ،

بخصوص که از شهر محبوبم یه مقدار از خاکش روآوردم . ..


تصمیم دارم توی زیرمجموعۀ شهری از عاشقانه ها

هم از سفرم بگم ، هم از شهرِ عزیزم ،

( البته اگه تنبلیِ نتیجۀ این سفر دست از سرم برداره )

اما قبل از شروع ، دوست دارم

همۀ اونهایی که تو این مدت بهم

سر زدن یا نزدن ، بدونن خیلی دلم براشون تنگ شده ،

بدونن از اونهایی که سر میزدن بینهایت ممنونم و

بینهایت شرمنده که دست خالی بر میگشتن ،

بدونن دوستشون دارم ، زیــــــــاد ...




پ.ن: چون بعضی از پستها رو میخوام از اسکن خود

بروشورهای گردشگری استفاده کنم و سایتِ TinyPic

توی بعضی از سرویسها فیلتره ،

لطفاً اگه کسی UpLoad Center خوب سراغ داره ازم دریغ نکنه ،

بازم از همه ممنون و سپاسگذارم .. .






همچنان در سفرم






دیدین این روزا بهار چطوری هر چی داره رو ،

داره رو میکنه ؟

چرا ما با دنیا اینطوری نکنیم ؟

چرا ما با شگفتیهامون همه رو

شگفت زده نکنیم ؟


سلام ،

ببخشید که این روزها زیاد نیستم ،

از پس فردا شب باز می بینینم ...


همچنان در سفرم ،

نه خیلی خوش میگذره ،

نه خیلی بد ،

همه دنبال بلیط هستن که بیشتر بمونم ، اما

خودم دوست دارم که برگردم ...






تنها با ابرها







یه جور بدی دلم گرفته ، حدود 15 دقیقه اس هواپیما بلند شده اما حالم گرفته اس ، احساس می کنم از همۀ دنیا جدا افتادم یهو ، یه بغضی داره می خورتم ، دلم گریه می خواد ، زیاد ، زیاد ، زیاد ...

کاش اصلا راه نیفتاده بودم ، دلم وبلاگمو میخوااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااد ، بالای ابراییم ، یه سفیدِ عمیق زیرِ پامونه ، فکر کنم بهشتم اینشکلی باشه ، یه اقیانوسِ سفید ... خورشید از تو پنجره زل زده بهم ، از اینجا ابرا یه جور دیگن ، اگار همونایی نیستن که همیشه بارون دارن ، از اینجا انگار پر از خوابن ، پُر از رویا ، انگار همۀ چیزایی که آدم نداره توشونه ، سفیدن ، پاکن ، احساس صداقت به آدم میدن ، چیزی که روی زمین باید دنبالش گشت ، اینجا تو آسمونه ، فراووووون هم هست . ..

خورشید یه جوری میتابه بهم که انگار تا حالا ندیدتم ، البته اینجور بدون دود و آلودگی دیدنش برای منم تازگی داره ، vaio خوشحالِ که همرام اومده ، میگه سلام برسونم ، الان ساعت نزدیکِ پنج و نیم شده و نیم ساعتی هست تو راهیم ، این  پست بعدیِ وبلاگمه که به محض یافتن نت میذارمش رو وب . ..

راستی یکی از قدمهای بزرگی که حدودِ دو سالی بود که نصفه و نیمه بر میداشتمش بالاخره پریروز برداشتم ، از خدا میخوام کمکم کنه ، شما هم دعام کنید که بتونم موفق بشم ، دعا ، دعا ، دعا ...

ابی تو گوشم داد میزنه تویی عاشق تر از عشق ، توی خواب مجسم ، نمی دونه تو نیستی ، حتی نمیدونه سیصد و شصت و پنج روز بهت فرصت دادم خودتو نشون بدی ...






شکوفه ای بنامِ تو ، بنامِ گیلاس







در بهاری که با تو می رسد ،

تو چون شکوفۀ گیلاسی ،

بر کهنه درختِ عمرم به بار می نشینی ...


و من ، عاشق تر از پاییز ،

عاشق تر از زمستان ،

خمیده میشوم ،

در زیرِ ، شکوهِ ، زیبایِ تو ...






نوروز ، در خون هر ایرانی







چی توی نوروز هست ؟

چی توشه که وقتی میرسه ،هر کسی

بدون اینکه بخواد یه جوری از درون شادِ ؟


مهم نیست که آدم اهل سفره

هفت سین پهن کردن باشه ،

یا اهل دید و بازدید رفتن ،

اما شادِ ، شعف داره ،

یه جور متفاوتی احساس خوشحالی توش جریان داره ،

و این شادی رو میشه توی صورت همه دید ،

میشه انرژیش رو وقتی از کنار هر کسی

رد میشی حس کنی . ..


کاش این شادی هر روز توی زندگی هر ایرانی وجود داشت . ..


نمی دونین چقدر ضد حال میخورم ،

وقتی از کسایی که از مسافرتهای بیرون از ایران بر میگردن ،

میشنوم که میگن : آدم ، اونجا که میره میفهمه

مردم ایران چقدر گرفته و خسته و عصبانی هستن . ..


به امـــیـــد ایـــرانـــی   شـــــا د   ،   آ ز ا د   و   آ بـــــا د   ...  ( آمین )







اومدم ، اما دارم میرم ، ولی باز هستم






          


امروز ساعت ۴/۵ بعد از ظهر دارم میرم اهواز . ..


اما قبل از اون بابت این ۲ روز نبودنم معذرت ،

اختیار آدم دست همه هست غیر از خودش .. .






منطق ، آری یا نه !!!







چند شب پیش با یکی از دوستهای تو نت صحبت می کردیم که الکی الکی به جاهای باریک کشید ، البته این آدم خیلی خیلی برام محترمه و از مطرح کردن این موضوع اینجا اصلاً منظورم این نیست که بینمون قضاوت بشه و گفته بشه که کی درست میگه یا حق با کی بوده . ..

فقط دوست دارم اینو بخونین و بگین که من واقعاً حرفو بد زده بودم و توی رسوندنِ منظورم ایرادی تو کارم بوده یا نه ؟



اشکان: salam mehrabon
اشکان: headset gereftam


دوستم: salam mobarake

اشکان: salam
اشکان: mamnon
اشکان: daram ba tel harf mizanam
اشکان: eshkal nadare baadan harf bezanim ?


اشکان: hasti ?

دوستم: الان آره
اشکان: زیاد وقتتو نمیگیرم
دوستم: کاری هم ندارم
اشکان: فقط یه مسئله ای رو مطرح میکنم
اشکان: اما جوابی نده
اشکان: هیچ جوابی نده که سوالی برام پیش نیاد الان
اشکان: ببین
اشکان: رفتم توی ورد پرس
اشکان: تقریبا همشو خوندم
اشکان: اما واقعا چیز زیادی دستگیرم نشد
اشکان: این وسطا فکر کنم یه آی در هم توش ساختم
اشکان: حالا میخوام بگم
اشکان: برای بعدا اگه حوصله و دوست داری یه وقت نیم ساعت چهل و پنج دقیقه ای بهم بده که با هدست برام بگی قدم قدم چکار کنم که یه صفحه توش بذارم
اشکان: و
اشکان: مثلا ابزارهای جانبیش رو یاد بگیرم استفاده کنم
اشکان: باشه ؟
اشکان: فکر میکنی وقت بذاری ؟
دوستم: الان وقت دارم
اشکان: منم الانو نمیگم
اشکان: هر موقعی خودت وقت و حوصلشو داشتی
اشکان: الان فقط بگو
اشکان: به همکاریت امیدوار باشم ؟
دوستم: ببین تو نمی خونی من چی می نویسم؟؟؟
اشکان: چرا
دوستم: فکر کنم فارسی می نویسم
اشکان: تو نمیخونی من چی میگم
اشکان: من که همون خط اول گفتم الان نمیخواد کاری کنی
اشکان: خط بعدش هم گفتم fvhd funh di ,rj fbhv
اشکان: خط بعدش هم گفتم برای بعدا یه وقت بذار
اشکان: برای بعد
اشکان: برای بعد
اشکان: خط بعدش هم گفتم برای بعدا یه وقت بذار
اشکان: برای بعد
دوستم: برای بعد رو بعد می تونستی صحبت کنی اگه وجود داشتم
اشکان: یعنی چی ؟
اشکان: مگه قراره وجود نداشته باشی
اشکان: ؟
دوستم: فکر میکنی وقت بذاری ؟ دوستم: الان وقت دارم اشکان: منم الانو نمیگم اشکان: هر موقعی خودت وقت و حوصلشو داشتی
دوستم: پس به وقت من ربط نداره
اشکان: من فقط شرایطو گفتم و پرسیدم امیدوار باشم یا نه ؟ همین
اشکان: خوب دیگه
دوستم: چی خب دیگهپ
دوستم: ؟
اشکان: منم حرفی از الان نزدم که میگی من الان وقت ندارم
دوستم: من نوشتم الان وقت ندارم
اشکان: کی گفت الان اینکارو بکنی که گفتی من الان وقت ندارم ؟
دوستم: تو حالت خوبه
دوستم: ؟
اشکان: خودت چطوری ؟
اشکان: بگو دیگه
دوستم: مستی؟
دوستم: دوستم: الان وقت دارم
اشکان: کی از الان حرف زد که اون جوابو دادی و بعدش هم غر زدی ؟
اشکان: بابا جان
اشکان: مگه من گفتم الان ؟
دوستم: منو گیر آوردی؟
اشکان: 1 سوال
اشکان: بپرسم ؟
دوستم: ساکت
دوستم: نه
اشکان: آدم موقعی میگه الان وقت ندارم که بهش بگن همین الان اون کارو بکن
اشکان: من که از اول گفتم بعدا بعدا بعداااااااااااااا
اشکان: خودت حرفای آدمو با دقت نمیخونی
دوستم: این جمله رو تو نوشتی یا نه؟
دوستم: فکر میکنی وقت بذاری ؟
اشکان: بعدش هم گیر میدی به آدم
اشکان: کلمه قبلش چی بود ؟
اشکان: جمله های قبلشو نخوندی ؟
اشکان: همین یه جمله رو تو کل حرفام دیدی ؟
دوستم: تو از من پرسیدی یا نه؟
اشکان: چرا یه روز در میون اخلاق و رفتارا مثل دهه شصتیا میشه تو ؟
اشکان: آره پرسیدم ، اما دربارۀ بعدا پرسیدم
اشکان: چرا قبول نمیکنی که حرف من هیچ چیزش درباره الان نبود ؟
دوستم: پس وقتی که قراره من بگذارم تو تعیین می کنی چه جالب ! پس همون بعدا که خیال داشتی در مورد ورد پرس بدونی ازم می خواستی
دوستم: پس فقط حرف می زنی که زده باشی
دوستم: چه جالب
اشکان: من تعیین نکردم
دوستم: پس من هم مشنگم
اشکان: بعدا اسمش تعیین نیست عزیز من
دوستم: پس چیه
دوستم: ؟
اشکان: من کلی حرف درباره بعدا زدم
دوستم: بعدا قید زمان اگه نمی دونی
اشکان: آخرشم پرسیدم که فقط الان بگو به همکاری بعدنت امیدوار باشم یا نه
اشکان: بعدا یعنی هر زمانی غیر از الان
دوستم: اولا الانی دیدگه وجود نداره بعد هم که بنده از یه ساعت بعدم مگه خبر دارم که قول الکی بدم
اشکان: همین قد بودن افراطیت که حتی وقتی یه اشتباهی میکنی
دوستم: در آن لحظه وقت داشتم
دوستم: همین
اشکان: قبول که نمیکنی هیچ
اشکان: تازه میخوای ردن طرفت هم بندازی
دوستم: من دیگه هیچ وقت اشتباه نمی کنم
اشکان: باعث اینهمه تنهاییت میشه
دوستم: می خوام باشم من حرفم کاملا واضحه
دوستم: اگه کسی نمی فهمه مشکل خودشه
اشکان: بالا بری ، پایین بیای ، من کوچکترین حرفی درباره الان نزدم که تو گفتی الان وقت ندارم
دوستم: واقعا تنهایی رو ترجیح می دم به سر و کله زدن با آدمهایی که مسولیت حرف هایی رو از دهنشون در میارن قبول نمی کنن
دوستم: پس تو تعیین کننده وقت بودی دیگه
اشکان: من مسئولیت حرفی که ننننننززززدم رو گردن نمیگیرم
اشکان: تو بگو کجای حرفم درباره الان بود
اشکان: اونوقت من همه حرفاتو قبول میکنم
دوستم: پس تو تعیین کننده وقتی هستی که من باید می گذاتم
دوستم: یکی از این دوتا باید باشه دیگه
اشکان: تو جواب منو بده ، چرا طفره میری از جواب دادن ؟
دوستم: این جابته
دوستم: این جوابته
اشکان: جواب تو چیه ؟
دوستم: مگه نپرسیدی تو بگو کجای حرفم درباره الان بود
اشکان: تو بگو کجای حرف من درباره الان بود ؟
اشکان: خوب
دوستم: دوستم: پس تو تعیین کننده وقتی هستی که من باید می گذاتم
اشکان: این جواب سوال من نیست
اشکان: تو
دوستم: ]vh nrdrh isj , lk hwgh p,wgi knhvl ;sd lk, nsj fdhknhci
اشکان: یه جای جمله منو نشون بده و بگو اینجای جملت درباره الان بود
دوستم: ببخشید انگار شما میل داری بنده رو گیر بیارید من حوصله ندارم
اشکان: تو یه جای جمله منو نشون بده و بگو اینجای جملت درباره الان بود
دوستم: عیبی نداره اون بعدا رو خودت تعیین کن ولی من دیگه جوابی برای شما ندارم
اشکان: من مسنجرم ایراد داره
دوستم: برو بگرد ببین مشکلت چیه
دوستم: چی کار کنم؟
اشکان: کل این صحبتمونو بدون کم و کسر کپی کن تو یه فایل لطفا و برام میل کن تا بذارمش تو یه پست تا ببینیم بقیه چی میگن
اشکان: اوکی ؟
دوستم: من اصلا موافق این کار نیستم
دوستم: نخیر بنده موش آزمایشگاهی شما نیستم
اشکان: معلومه موافق نیستی
دوستم: اشتباه گرفتیدپ
اشکان: چون خودتم میدونی حق با کیه
اشکان: دوست من خیلی بی منطقی عزیز دلم
دوستم: نه می خوای کل بندازی من حوصله این جینگولک بازی ها رو ندارم
اشکان: اصلا انتظار تا این حدشو دیگه نداشتم
اشکان: حاضر نشدی دست بذاری رو یه جای جملاتم و بگی تو اینجای جملت حرف از الان زده بودی
دوستم: منطق تو بامنطق من فرق می کنه بنابراین تو نمی تونی منطق منو بفهمی
دوستم: مگه تو از من نپرسیدی عجب آدمیه ها پس بعضی جمله ها می نوسی که نوشته باشی ؟
اشکان: به هر حال مواظب خودت باش
دوستم: لازم نکرده
اشکان: خدا نگهدارت باشه
دوستم: خدا نگهدار عمت باشه

دوستم: http://wp-persian.com/ این فارسیه می تونی بری بخونی اگه متوجه نشدی به بی منطقی من ارتباط پیدا نمی کنه


اون  شب که این گفتگو پیش اومد خیلی حرص خوردم ، از این زورم می اومد که احساس میکردم بی دلیل اینطوری زیر سوال برده شدم و خودم ایرادی توی حرفهام نمیدیدم . ..


راستش تا دو سه روز اعصابم سر جاش نبود ، اگه طرفم از همون دسته منفورها بود میتونستم مثل همیشه که از این تیپ بحثها باهاشون پیش میاد به خودم بگم به جهنم ، اینا اینطورین ، اما این آدم اصلا از اون تیپ که میدونین کیو میگم نبود و نیست .. .


حالا خوشحالم می کنین اگه بگین که توی این گفتگو ، ایراد از صحبت کردنِ من بوده و منظور رسوندن من ایراد داشته که کار به اینجا کشیده یا نه ؟!






انتظار






            


هر جا هستی ، امسال خودتو نشون بده ، باشه ؟

دقیقاً ۳۶۵ روز هم وقت داری . ..

خودت هر وقتی رو صلاح دیدی بیا ،

اما بیا ...