تقریباً تمامِ دیشب رو به وبلاگ گردی گذروندم ، اما برام جالب بود که حدوداً از هر ده تا وبلاگ ، هفتاشون یکی از دو تا پُست آخرش به شکلی یا در مورد تیم ملی بود ( که توش حتماً ایرادهایی رو هم به علی دایی گرفته بودند ، یا مستقیماً علی دایی رو نشونه گرفته بودند . جالبتر اینکه قسمتِ اعظمشون رو دخترها تشکیل داده بودند همراه با بحثهای کوتاه و بلند کارشناسانه در مورد فوتبال و انتخاب سرمربی و اینکه کی کجا اشتباه کرده و ایرادهایِ ریشه ایِ این قضیه از کجا آب میخوره . چیزی که توجهم رو جلب میککرد این بود که به زحمت دو تا از بحثها شبیه هم بودن ، اما چیزی که توی همۀ پُستها مشترک بود ، تقصیرکار بودنِ دایی بود . ..
راستش من فوتبالی نیستم و آخرین بازیی که کامل دیدم همون بازیِ معروفِ ایران و استرالیا بود ، اما تا جایی که یادمه وقتی همین داییِ بیچاره انتخاب شد همه موافق بودن و آدم زیاد این جمله رو می شنید که : بالاخره فدراسیون یه بار یه قدم درست برای فوتبال برداشت و لی حرفای دیگه با این مضمون . ..
اما الان برام سوالِ که اونهمه طرفدار که اکثراً هم دو آتیشه بودن و همون موقع نمیشد جلوشون به همون تصمیمِ فدراسیون شک کرد کجا رفتن ؟ چرا دایی یهو انقدر موجود پَست و بی لیاقت و پر از ایرادهای اخلاقی شد ؟ و عجیبتر اینکه چرا یهو انقدر تنها شد ؟
اما این فوتبال به جهنم ، سوالم اینه که ما از کجای تاریخ به همچین ملت پَست و زیر پا خالی کنی تبدیل شدیم ؟
سر سبزترین روز را تو برایم می آوری ،
پرستوها را تو به آسمانم میبخشی ،
یادهای کهنه را تو از دهنم میگیری ،
دشت روحم را تو لاله زار میکنی ،
این اولین شعری بود که دکلمه کردم
برای اولین کسی که جدی بود برام . ..
تازه از خدمت اومده بودم و تشنۀ یه ارتباط ،
انقدر زیبا و درعین حال خانم بود که هنوز که هنوزه ،
بعد از هشت نه سال دوستام میزننش تو سرم ،
وبلاگ مینوشتم و وقتی بهش پیشنهاد دادم ،
انقدر راحت قبول کرد که داشتم شاخ در میاوردم و
مثل آب خوردن هم با بچه بازی پروندمش . ..
از زیباییِ ظاهرش همینقدر بگم که تا حرف نمیزد
باور اینکه ایرانیِ سخت بود و بیشتر از هر جایی
شبیه مردم خوش قد و بالا و مو بور و چشم آبیِ اروپایِ شرقی بود .. .
( بابت کیفیتِ بدِ صدا و صدا برداری و میکسش از همین الان
معذرت میخوام . ..
جزء اولین کارهامه .. . )
( بگم این از همون فونتهاس که توی متنش . . . )
دلم میخواد ...
انقدر که که از کلام خارجه . ..
دو سال تارک دنیا بودن بسه دیگه ،
بس نیست ؟
زمانِ خدمت ، یکی از همخدمتیهام با کیتارو ( اگه یادتون باشه سریالِ جادۀ ابریشم که توی دهه شصت پخش میشد ، یه موسقی رویایی داشت که از کارهای اولِ همین کیتارو هست ) آشنام کرد ، و تا سالها آهنگساز مورد علاقم شد کیتارو ، دیروز خیلی اتفاقی بعد از مدتها یکی از آلبومهاش رو تو کامپیوتر گذاشتم و یهو احساس کردم چقدر فاصله گرفتم از دورانی که گوشش میدادم ، از خودم پرسیدم چی شد که اینهمه مدت دیگه از آهنگهاش نشنیده ام ؟!
بگذریم ، یکی از آهنگهاش رو از آلبوم بهترینهاش گذاشتم که شما هم تو لذتش باهام شریک بشیم ...
تا حالا شده از خودتون بپرسین اینا کیَن ؟
اینهمه عکسی که هر روز تو نت می بینیم رو میگم . ..
اینهمه مرد و زنهایی که که توی یه سرچ می بینیم ، تو لباسها و ژستهای مختلف ،
از هر گوشه و کناری توی دنیا . ..
کی هستن ؟ چه کارن ؟ شادن ؟ فقیرن ؟ خوشبختن یا نه ؟
چقدر امکان داره یه روز از نزدیک ببینمیمشون ؟
چقدر امکان داره بفهمن ما دیدیمشون ؟ ما عکسُ و لبخند تو عکسشونُ دیدیم . ..
تا قبل از اومدن نت اینطوری نبود ،
نهایتاً تصاویر توی ماهواره بود که اونم حداقل یه اسم ازشون می دونستیم ،
یا یه چیزی که بتونیم اون چیز رو برای طبقه بندی تو ذهنمون
برچسب کنیم به صاحب اون تصویر . ..
دنیا از این هم بزرگتر میشه ؟
چیزی که میخوام بگم رو با دو سه نفر دیگه هم مطرح کردم ، اما یه جوری نگاهم کردن که انگار دارم در موردِ گپ زدن با مریخیها براشون وراجی می کنم ، در نتیجه برای جلو گیری از انفجارِ خودم ، گفتنیهام رو اینجا میریزم تویِ گوشِ شما . ..
چند وقت پیش فیلمِ میلیونرِ زاغه نشین ( Slumdog Millionaire ) رو دیدم ، که انصافاً لیاقتِ گرفتنِ اسکار رو داره ( اما نه هشت تا ) فیلم پر از بازیهای خوبه ، طراحی صحنه ، نورپردازی ، صدا برداری عالی هستن و از همه مهمتر کارگردانیِ خوبشه ، اما من خودم چون ویرایشِ ( Edit ) پر از فلاشبک رو دوست دارم از ویرایشش به شدت لذت بردم . .. اما اینا رو به عنوانِ مقدمه که بذاریم کنار ، میرسیم به زیرکیِ کارگردان و نویسنده و سیاستهای پنهانِ پشتِ فیلم . ..
اگه یادتون باشه وقتی فیلم تازه توی دنیا اکران شده بود ، سر و صداهای زیادی بلند شد از اینکه مردم همون منطقه ای که فیلم داستان شخصیتهاش رو از اونجا شروع میکنه اعتراض کردن که چرا محل زندگیشون رو به لونۀ سگ تشبیه کرده و از این جور صحبتها . .. اما به نظر من اینها همه بحثهای فرعی بودن که یا از قبل برنامه ریزی شده یا نشده برگذار شدن تا افکار عمومی دنیا و بخصوص مسلمانها نسبت به فیلم جهت گیری نکنن که دیدیم هم ، فیلم اکران شد و یک نفر هم (البته غیر از من که از فیلم خیلی خیلی هم خوشم اومده ) جهتی نگرفت . برای روشن شدن حرفم اول یه خلاصه از خطِ اصلیِ فیلم میگم :
داستان سر اینه که یه پسرِ جوون توی یه مسابقۀ تلویزیونی شرکت کرده که در اضای هر جوابِ درست یه مقدار پول میگیره که مقدار جایزه همینطور تصاعدی زیاد میشه تا به مبالغ میلیونی میرسه ، مجری از اول مسابقه هر سوالی که میپرسه ، پسر به خاطراتش پرتاپ میشه و با خاطره ای که از سوژه مورد سوال داره جواب رو میگه و ما توی رفت و برگشتهای پسر بین استودیوی مسابقه و خاطراتش ،زندگیِ پسر رو از کودکی تا همون سنِ شرکت تو مسابقه مرور می کنیم . ..
اما جالبه که پسر ، یه بچۀ مسلمانِ و یه برادر هم داره که از کودکی با هم هستن و دختری که از بچگی به جمعشون می پیونده و زیرکی عوامل از همینجا شروع میشه ، اسم پسر جمالِ و اسم برادرش سلیم ( S A L I M ) و ما میبینیم که جمال پسر سالم و خوبیه و سلیم از بچگی استعدادِ خلاف داره و آخر هم به همه راهی کشیده میشه ، ما می بینیم که جمال در طولِ زندگیش هرگز کار بدی نمیکنه ، فکر بد نمیکنه و هرگز گناهی انجام نمیده و البته به عنوانِ یه بچه مسلمان هم نمی بینیم هرگز نماز بخونه ( حواستون هست که اسمش جمالِ به معنیِ زیبایی ) و از طرف دیگه سلیم رو می بینیم که هر کارِ بدی رو تو این 2 ساعتِ فیلم انجام میده ، خیانت میکنه ، قتل مرتکب میشه ، به عشقِ برادرش تجاوز میکنه . ..
و جالبه که از بینِ دو تا برادر ما سلیم رو می بینیم که توی یکی دو تا از صحنه های فیلم قبل از راهی شدن برای انجام یکی از خلافهاش نماز میخونه و دعا میکنه ( دقت کنین که اسمش S A L I M هست که دقیقاً جا به جا شدۀ حروفِ کلمۀ I S L A M هست ) و هر ذهنی با دیدن فیلم این دو برادر رو دو نقطۀ مقابلِ هم می بینه و خیلی ساده میشه نتیججه گرفت که SALIM به عنوانِ نمادی برای ISLAM هرگز نمیتونه با جمال به عنوانِ نمادی برای زیبایی ، یکجا جمع بشه و ساده تر اینکه اسلام و زیبایی دو نقطۀ مقابل هم هستن و اگه دنبالِ اسلام هستین ، چیزی از زیبایی توش پیدا نمی کنین و یر عکس ، اگه دنبالِ زیبایی هستین ، سمت اسلام نرین . ..
حالا اینها رو بذارین کنارِ اسمِ فیلم که Slumdog Millionaire هست و توی فیلم هر کسی که میخواد به این بچه مسلمانها توهین کنه ، صداشون میزنه Islamdog ( به تشابه تلفظ و ادای کلماتِ Slumdog و Islamdog توجه کنین ) حتی مجری برنامه هم که نمادِ بی طرفی رو در فیلم به دوش داره ، از اواسطِ مسابقه که به جوابهای درست پسر شک میکنه و احتمالِ تقلب رو میده ، توی فواصل استراحت بارها و بارها اونو با همین کلمه صدا میزنه . ..
جالبه که این فیلم رو هالیوود نساخته ، اگرچه همه عوامل هالیوودی هستن ، از جمله کارگردان (Danny Boyle) که از چهره های هالیووده ، ولی اگه نظرِ منو بخواین هالیوود و سیاستگذارهاش با این کار از زیر فشارهایی که امکان داشت با درک معنای پشتِ فیلم بهشون وارد بشه ، خیلی زیرکانه شونه خالی کردن . ..
همه اینها موقعی نگرانم میکنه که میبینم کشوری که سالهای سال در آرامش زندگی کرده و من عاشقانه دوستش دارم ، چه خاکش رو ، چه مردمش رو از هر فرهنگ و نژاد و دین و طبقه ای ، توی یه فاصلۀ شش ماهه مورد یه حملۀ تروریستی دردناک و جگرخراش قرار میگیره که در نهایت تروریستها مسلمانهای افراطی معرفی میشن ، و در کمتر از شش ماه هم فیلمی با چنین مضمونی دربارش ساخته میشه و هالیوود هم 8 تا ( به یه معنا بیشترین تعدادِ اسکار در اون سالش رو ) اسکار بهش میده که این معنیش فقط قابلیتهای اثر نیست ، در اصل کاری که هالیوود میکنه اینه که سرُ دنیا رو به زور میچرخونه سمتِ فیلم و همه رو مجبور میکنه فیلم رو ببینن ، چون وقتی فیلمی شماره یکِ اسکار میشه ، بیننده هایِ غیر حرفه ای هم میگن اقلاً این یه دونه فیلم که بهترین فیلمِ اسکار هست رو ببینیم ، و با اینکار به طور تصاعدی بیننده های یه فیلم افزایش پیدا میکنه .
البته اگه نگاهِ افراطیِ منو بخواین میگم که این شروعِ تلافیِ کاریه که گاندی با انگلیس کرد و حالا انگلیسی که توی ضرب المثل میگن امروز کاری رو میکنه که پنچاه سال بعد نتیجه اش رو بگیره ، شروع کرده به تلافیِ ضربۀ کمرشکنی که گاندی با پشتیبانیِ ملتِ بزرگش به پیکرۀ بریتانیای کبیر ( به نظرِ من بریتانیای حقیر ) وارد کرد ، ضربه ای که هرگز از ذهنِ تاریخی بریتانیا و جهان محو نمیشه . ..
در کل امیدوارم بعد از اینهمه نشونه ای که دادم نگین دارم بد بینانه و با غرض قضاوت میکنم و در اشتباهم
از همۀ این حرفها که بگذریم ملتِ هند از نیمۀ دیگۀ قومِ آریا تشکیل شده و همون موقعی که آریاییها یه دستشون به فلاتِ ایران میان ، دستۀ دیگه به سمتِ هند میرن و شاید یه علتِ اینکه من عمیقاً احساسِ علاقه و برادری نسبت بهشون دارم همینه . ..
امیدوارم آرامش و امنیت هرگز از این کشور نره و زیباییِ زندگیشون قربانیِ درگیریهایِ قومی و مذهبی نشه و مثل هزاران سالِ گذشته در صلح و صفا زندگی کنن ...
بابت وقت و حوصله ای که برای خوندنِ این پست گذاشتی ازتون ممونم و امیدوارم منو از نظریاتتون بی خبر نذارین . . .
یهو یاد صبحهای جمعۀ بچگیام توی دهه شصت افتادم و کارتونهای اون موقع ، بخصوص مجلۀ تصویری محلۀ برو بیا که خیلی از چهرهای معروفِ الان با اون سر زبون افتادن ، خلاصه افتادم توی گوگل و دو سه تا عکس ازش پیدا کردم :
اما گوگل ول کن نبود و حسابی هلم داد تو کارتونهای اون موقع ، منم اومدم دست شما رو بگیرم و ببرم به کودکیامون . دیگه اسمها رو نمیگم ، خودتون ببینین محالِ یادتون نیاد ، همه رو یا ساعت پنجِ بعد از ظهرِ هر روز دیدیم ، یا دوِ ظهرِ جمعه ها ...
خوشتون اومد ؟ یه دلِ سیر چرخ زدین تو کودکیتون ؟ خوب از یه سری خاطراتتون غبار گرفتین ؟
دقت کردین از بعضی زوایا که نگاه می کنیم انگر همین دیروز بوده ، اما از بعضی زوایا هم انگار 100 سالِ پیش بوده،انقدر دور به نظر میاد که باورش سخته که خاطرۀ خودمونو داریم مرور می کنیم . ..
اما هر چی بوده گذشته و هیچوقت برنمیگرده ...