دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

چه مرگتونه ؟






شما چی میخواین ؟


من دستمو به سمت خیلی ها دراز کردم ،

از هر طبقه ای ،

قشری ،

فرهنگی ،

شهری ،

از بالا تا پایین این کشور لعنتی ،

هر کس یه هدفی داشت ،

منظورم اینه که خودش توی مطالباطش از یه رابطه میگفت که چی میخواد و هدفش چیه . ..

اگه نگم تو همۀ موارد ،

اما در بیشتر موارد بیش از توانم سعی می کردم که خواستشونو برآورده کنم ،

و مطمئنم موفق می شدم چون خودشون بارها و بارها بهم میگفتن که چیزی که میخواستن از رابطه رو به دست آوردن ،

و میگم بیش از توانم چون خودم از تلاش و انرژیی که تو خودم می دیدم و هزینه می کردم تعجب می کردم ،

و هرگز هم تلاشم صرف همون یه هدف نشد ،

و همیشۀ همیشه بهترین تلاشم رو کردم که هر چیزی که به فکرم رسیده که برای یه رابطه لازمه رو با هر چیز خوبی که در روابط دیگه دیدم ، همراه کنم و برای رابطه ای که توش بودم هزینه کنم ،

از اون آدمهایی هم نیستم که بگم بذار یه مدت از عمر رابطه بگذره و اگه طرف ارزش داشت براش انرژی بذارم ،

همیشه به خودم گفتم که هر اتفاقی که تا آخرین رابطه ام افتاده ربطی به رابطه ای که 1 ساعت قبل شروع شده نداره ،

و از همون لحظۀ اول طوری به رابطه ام اهمیت دادم که انگار طرفم همسرمه ،

میگم همسر ، چون معتقدم یه رابطه هم اندازۀ یه ازدواج مهم و مقدسه و تنها فرقش اینه که ازدواج رو یه کاغذ ثبت میشه و یه دوستی نه ،

و اتفاقاً به همین دلیل یه رابطۀ دوستی رو بیشتر دست دارم چون هیچ جا ثبت نمیشه و قراره دو نفر رو وجود خودشون و چیزی که هستن کنار هم نگه داره ،

در حالی که توی خیلی از ازدواجها هممون دیدیم که به خاطر همون یه تیکه کاغذ ثبتی کنار هم دوام میارن . ..


بگذریم ، همۀ اینها رو خالصانه گفتم و خدا شاهده که تو همۀ روابطم اینطور بودم . ..


اما همیشه یه نقطه ای توی روابطم بوده ( توی روابط دیگران هم مشابه این نقطه رو دیدم اما چون اندازۀ روابط خودم بهشون اشراف نداشتم ، اشاره هم نمیکنم ) که طرف مقابلم نشون داده به هیچ اصلی پایبند نیست ، نه اهدافش اونهایی هستن که گفته بوده ، نه پای قول و قرارش ایستاده ، نه چیزی براش مهمه ، گاهی این نقطه 24 ساعت بعد از شروعه ، گاهی دو ماه و گاهی شش ماه ، اما همیشه وجود داره . ..


خیلی به دلایل همچین اتفاقهایی فکر کردم و دلایل زیادی هم براش پیدا کردم مثل نداشتن صداقت و دروغ گویی که گریبان گیر همه شده ، مثل عقل همه به چشمشون بودن و فقط ظواهر رو دیدن و خیلی دلایل دیگه ، اما چیزی که بیشتر از همه آزارم میده نبودن و واقعاً کیمیا شدن وفاداری و تعهده . ..


کی باید به ما و بخصوص نسل جوانمون متعهد بودن رو یاد بده ؟ واقعاً نمی بینین تو چه کثافتی داریم فرو میریم ؟ چرا برای همه کـــــــا مــــــلــــــاً غیر ممکن شده که متعهد باشن ؟


وقتی دو نفر با هم هستن برای یه سری خواسته یا نیاز یا هر کوفت دیگه ای که خودشون میدونن کنار هم هستن ، که یا برآورده میشه یا نمیشه ، وقتی برآورده میشه چه مرگشونه که باز چشم جفتشون هرز می گرده و از طرفشون که خداحافظی میکنن تا برسن خونه و با هم تلفنی حرف بزنن ، تو راه باز همراه یکی دیگه میشن ؟ اگرم برآورده نمیشه خواسته هاشون دیگه چه دردیه که باز با هم باشن وقتی هر کدوم داره دنبال یکی دیگه می گرده ؟


دارم خفه میشم ، نمی تونم داد بزنم ، دلم میخواد به همۀ این کشور استفراغ کنم ، حالم از همه چیز و همه کس تو این خراب شده داره بهم میخوره ...






نظرات 6 + ارسال نظر
رافونه شنبه 25 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:13 ق.ظ

بار ها گفتم همه باید به خودشون برگردن
من یا کاری برای کسی نمی کنم یا اگه بکنم توقعی برای خودم قائل نمی شم چون اگه کاری هم می کنم برای دل خودم می کنم پس در نتیجه نمی تونم توقعی از طرف داشته باشم چون خودم خواستم کاری انجام بدم و کسی مجبورم نکرده .

اگر فکر می کنی توقع ات از دیگران برآورده نمی شه مجبور نیستی تحمل کنی
در این صورته که ترجیح می دم تنها باشم و نه من مزاحم کسی بشم و نه کسی مزاحم من
اگر کسی ازت درخواست کار یا کمکی یا دوستی کرد اونوقت تو تصمیم گیرنده ای که انجام بدی یا نه دوست باشی یا نه

آدمها تا نتونن تکلیفشون رو با خودشون معلوم کنن تعهد که خیلی بزرگه از کمتر از اون هم بر نمی یان

چقدر خوبه که هستی و اینطوری بهم کمک فکری میدی ، هر وقت میای اینطوری بهم کمک فکری میدی بزرگترین سوالی که به ذهنم میاد اینه که چرا باید آدمی با فکر و دید تو فقط همین یکی باشه و من بعد از سالها گشتن و گشتن نباید یه نفر دیگه که حتی ذره ای شبیه تو باشه ببینم . ..
رافونه بعد از خوندن حرفهام تو این وبلاگ و همۀ بحثهامون باید انقدر منو شناخته باشی که از یه رابطه چیز زیادی نمیخوام و آدم متوقعی نیستم ، یه نظرت چرا یکبار نمی تونم کسی رو پیدا کنم که سر سوزنی شبیه خودم باشه یا حداقل بتونیم با هم راه بیایم ؟

یاسمینا شنبه 25 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:15 ب.ظ

شاید چون عجولی و ..


می دونی بعضی روشنفکرا اصل زندگی رو تو همین عدم تعهد می دونن؟ از وقتی اینو شنیدم از هر چی آگاهی و روشنفکریه حالم بهم می خوره..

ارتباط حرفت با حرفای منم لطفاً توضیح بده ...

امیر رشتی سه‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:35 ق.ظ

به نظر من این که از همون اول طوری رابطه واسم ارزش داره که انگار همسرمه! من کاملا مخالفم چون هر چیزی باید در موقع خودش باشه شاید این طرز تفکر یه جورایی طرفتو فراری بده البته این نظر منه

با برداشتی که از جمله میشه بهت حق میدم ، اما منظورم این بود که یعنی همونقدر برا ارزش قائلم ، همونقدر خودمو متعهد میدونم و وفاداریمو به ارتباط حفظ میکنم ، خوب اینطوری چه اشکالی داره ؟

رافونه پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:36 ق.ظ

همین توقع زیادی که بخوای کسی رو پیدا کنی که مثل خودت باشه من این توقع رو هم دیگه نداشتم پس نمی تونی بگی پر توقع نیستی
بهت می گم نیست کسی که مثل خودت باشه باید بگردی کسی رو پیدا که خودش باشه و کاری نکنه که خودت نباشی تو هم کاری که نکنی که اون خودش باشه
بعد اگه دو طرف تونستن توی این مسئله با هم کنار بیان کنار هم می مونن اما در غیر اینصورت دلیلی برای ادامه دادن نمی مونه باز هم.

خانمی من که نگفتم مثل من باشه ، من فقط انتظار دارم متعهد و صادق باشه ، اتفاقا از کسایی که خودشونو تبدیل می کنن به چیزی که طرفشون میخواد خوشم نمیاد و همیشه دلم خواسته طرف همونی باش که خودش از خودش میشناسه و توی خلوت هودش همونطوره عزیز دلم ...

رافونه دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:52 ق.ظ

اوکی همین یه قدم به جلوست وقتش پیدا میشه حتی اگه دیگه نخوای اونوقته که تو تصمیم گیرنده ای که باشه یا دیگه نمی خوای باشه متعهد و صادق هم باید خودش دلش بخواد باشه چون اگه باز مجبور بشه ممکنه پس بزنه
اما اگه خیلی عجله داری بهترین پیشنهاد هموم حیوون خونگیه

به نظرت ایراد کار کجاست ؟ کی باید خجالت بکشه ؟
که تو کشوری که جمعیت مجرد دخترش به پسر مجردش می چربه ، یه پسر باید برای پیدا کردن یه دوست وفادار ، برای وقتهایی که میخواد تنها نباشه ، برای یه همصحبت داشتن ، به حیوون خونگی پناه ببره ...

فروردینی یکشنبه 1 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:19 ق.ظ

برای اینکه بی مشکلن. وقتی یک دفعه مثلا یکی رو که خیلی دوست دارن از دست می دن، به خودشون می ان و حس می کنن حالشون از خودشون به هم می خوره.
خیلی خوبه که این افکار رو نوشت. بهتر از نوشتنشون اینه که بعد از چند ماه بیایم و بخونیمشون و باز یادمون بیاد و ... واقعا به این یادادوری ها نیازمندیم.

از این جماعت بی مشکل دلم خونـــــــــــــــــــــــــــــــــه ...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد