دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

کلمات






من یکی از بزرگترین مشکلاتم با آدمای دیگه همیشه بی دقتیشون به کلمات بوده ، منظورم اینه که تقریباً همه عادت دارن خیلی از کلمات رو راحت بکار ببرن ، در حالی که خودم از خیلی قبل از اینکه مُد بشه بگن که کلمات بار دارن به بار معنویشون قائل بودم ، هرگز کلمه ای رو نسنجیده بکار نمی برم ، شاید کلمۀ بدی رو بگم ، اما میدونم که دارم چی میگم و همیشه هم دقیقاً کلمه ای رو بکار می برم که دقیقاً منظورم همونه ، اما الان سالهاست که متوجه شدم فقط خودم اینطورم و وقتی کسی چیزی رو میگه تا چند بار ازش نشنوم و دقیقاً ازش منظورش رو نپرسم و مطمئن نشم که از کاربرد اون کلمه همون منظوری که گفته رو داشته ، اصلاً به گفته اش اهمیت نمیدم . برای همین الان خیلی فشار بهم میاد که محکومم کنن به اینکه تا به فلانی گفتیم چیز ، حول شد و فلان برداشت رو کرد . ..


اما چیز دیگه ای که تو این چند روزه بخاطر یه سلسله از اتفاقات متوجه شدم اینه که دارم توی یه فضای مسمومِ پُر از توهم و سو نیت و سو برداشت و کج فهمی وبلاگ می نویسم و وقت میگذرونم ، همین باعث شده که کم کم از اینجا بدم بیاد . ..


اگه همینطور ادامه پیدا کنه احتمالاً دیگه می بندم اینجا رو ، اما چیزی که باعث میشه اینکارو راحت انجام بدم خواننده های کم اینجاست و اینکه با بستن اینجا نه کسی برای ناراحت شدن هست ، نهچیزی که کم شدنش پیدا باشه کم میشه . ..


اینا رو برای همون یکی دو نفر خواننده ای گفتم که پیگیر بهم سر میزنن و همیشه بهم لطف داشتن ...






نظرات 2 + ارسال نظر
رافونه شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:58 ق.ظ

اتفاقا منم مشکلم با تو همینه:)

اگر از اول به هر کسی در حد و اندازه هاش بها بدی بدون اینکه بی احترامی بشه اینطور نمیشه

اگر انتقاد می کنم برای اینه که اگه از وضعیتت ناراضی هستی توش نمونی

اما در نهایت خودت هستی که هر کاری رو برای خودت می تونی انجام بدی یا ندی

من هم داشتم به این فکر می کردم که قبلا بیشتر خواننده داشتی

بیشتر برات کامنت می گذاشتند

اما خودت فکر کن که چی شده به اینجا رسیده بلاگت
اگه فکر کردی و به جواب نرسیدی از من بپرس من می دونم

اتفاقاً الان دقیقاً چیزیه که میخواستم ، از یه جایی به بعد تصمیم گرفتم که از سر رودروایسی هر کسی برام نظر گذاشت منم نرم و براش نظر بذارم ، راستش اون شلوغی گاهی اذیتمم می کرد ، چون وقتی وبلاگهاشون رو می دیدم از خودم بدم میومد که میدیم اینها شدن خواننده ام و دارن برام نظر میذارن ، همینم خسته ام می کرد که آخرین بارشم دیدی که یه دو هفته ای از وبلاگم بریدم و نمی نوشتم ، الان یه جای نسبتاً خلوت و آروم شده ( البته اگه بذارن ) که خودم اقلاً توش آرامش دارم . ..
نمی دونی چقدر حس خوب و اعصاب آرومی دارم از اینکه دیگه اون خواننده ها ( بخصوص دختذهاش ) رو نمی بینم که میومدن و یه مدت دم و دیقه نظر میذاشتن و بعد هم یه جا گند میزدن تو اعصابمو می رفتن . ..
باورت نمیشه اگه بهت بگم همیشه ، هر بار که میام سر وبلاگ ، تا لحظۀ قبل از باز شدنش ، اول به خودم میگم کاش رافونه نظر گذاشته باشه ، بعد هم میگم کاش حداقل یه نفر دیگه شبیه رافونه وبلاگمو پیدا کرده باشه .. .
الان خواننده های ساکتی دارم که عمیقاً دوسشون دارم ...

آرام یکشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:33 ب.ظ

دقیق و بجا هر کلمه ای رو بزبون آوردن توانایی می خواد .نظرتون واقعیتیه که دستیابی بهش چندان ساده نیست .واین حسن ارزشمندیه که شما بهش رسیدین .
ولی با وبلاگ نویسی ابزار این ممازست باشه و از طرفی نوشته هاتون از دل بر می آد بنابراین ادامه اون نباید به واکنشهای دیگران بستگی داشته باشه . امیدوارم که به نوشتن ادامه بدین . من همچنان خواننده وبلاگتون هستم هر چند که کمتر کامنت می ذارم . شاد و موفق باشید.

ممنونم از تعریفتون و از حسن نیتتون به منو وبلاگم ، سعیمو میکنم که ادامه بدم ، اما بعضی روزها خیلی فشار روحی روم زیاد میشه ...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد