دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

چایِ چینی







خواهرم تویِ یه شرکتِ چینی کار میکنه ( تو همین ایران ) ، تعریف میکنه که توی آبدارخونۀ شرکت هم چند مدل چاییِ ایرانی و خارجی دارن و قهوه و قهوه جوش و دو سه مدل نسکافه و چند مدل چایِ چینی ، اما میگه خودشون ( دو سه تا ایرانی هم جزو همکاراشون هستن ) غیر از چایِ چینی هیچی نمی خورن ، تا جایی که وقتی چایِ چینیشون تمام میشه حاضر نیستن حتی یک بار از یکی دیگه از انواعِ نوشیدنی هایی که دمِ دستشونه مصرف کنن و حاضر میشن یه استکان آبِ جوش خالی بخورن اما غیر از چایِ چینی خودشون هیچ چیزِ دیگه ای نخورن . ..


استدلالشونم اینه که چرا باید با خوردنِ محصولِ جایی غیر از کشور خودشون ( که پیامدش خریدِ دوبارۀ اون محصوله ) به اقتصادِ شرکتِ سازنده اش و در پیِ اون به کشورِ سازنده اش کمک کنن ؟


میبینین ؟ میبینین چطور توی کوچکترین و ساده ترین مسائل به فکر اقتصادشونن ؟ اونوقت ما دائم مینالیم که چرا چین اینطوری تصاعدی داره پیشرفت میکنه و ما تصاعدی پسرفت . ..






نظرات 8 + ارسال نظر
رافونه دوشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 04:29 ب.ظ

واسه همینه که من از هر چیز چینی بدم میاد فقط ملامین و کریستال اگه اونها هم چینی نشده نباشه

اما بر عکس من مقدارِ بد اومدنم ازشون کم شد وقتی اینو فهمیدم ، از حس احترام و وفاداریشون به کشورشون خوشم اومد ، به نظر من معنی یه تاریخ و فرهنگ عظیم که پُشتِ سر یه ملت باشه یعنی همین ...

یک موجود زنده دوشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 05:36 ب.ظ

در همین راستا: یه دوست چینی دارم که حدود سه سال پیش باهاش آشنا شدم. بهار ۸۶ اومده بود تهران پیش من. براش برنج کشیدم و مشغول خوردن شد. وقتی ناهارش تموم شد، با دقّت تمام روی زمین دولا شد و تمام دونه‌های برنجی که افتاده بودن زمین رو خورد. آدم گدا گشنه‌ای هم نبود، معاون یه شرکت صادراتی توی چین بود. ولی بهم برگشت گفت: «اگه هر کدوم از چینی‌ها بخواد یه دونه برنج بندازه دور، وضع اقتصادی ما از اینی که هست بدتر می‌شه.»
***
این نشون‌دهندهٔ اینه که چقدر به وطنشون اهمیّت می‌دن و رشدش رو بر رشد و منفعت شخصی‌شون ترجیح می‌دن.
درست بر عکس ما که حاضریم همه‌چیزمون رو به خاطر نفع شخصی به باد بدیم.

از تاییدت ( مثالت ) ممنون . متاسفانه همینطوره که گفتی ...

م دوشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 07:13 ب.ظ

جالب بود.
هم متن ، هم نظرات...

ممنون .
هم بابت نظرت دربارۀ متن ، هم نظرات .

رافونه سه‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 04:12 ق.ظ

فقط جریان فرهنگ نیست سیاست ها باعث می شن که فرهنگ وجود داشته باشه یا نه
وقتی گمرک ایران ماشین خارجی رو که وارد می کنه به ملت با قیمت گزاف می چپونه و ملتی که قدرت خرید ندارند غیر از عده ای که فقط برای فخر فروختن اون ماشین ها رو می خرند
همون ماشینی که یک کارمند دولت ساده هیچ وقت توی ایران نمی تونه داشته باشه اما اگه کارمند یه دولت دیگه باشه می تونه
وقتی مردم مجبور می شن همون ماشین های نا امن و به درد نخور مونتاژ شده ایران رو بدون وسایل جانبی با تمام ابزارهای برداشته شده با همون قیمت گزاف بخرند که پولش حتی تو جیب مونتاژ کننده ها نمیره
وقتی جنس ایرانی دوام دو روزه داره با تبلیغات فراوان
وقتی دولت پشت صنعت با دلال ها باند بازی می کنه
واقعا فکر می کنی اگه تازه فرهنگ هم داشتیم باید از چنین وضعیتی باید حمایت می کردیم؟
خودش شد یه پست

معلومه که شد یه پست ، من نمی دونم تو چه لذتی از له کردنِ من میبری!؟
آره درست میگی ، اما بالاخره باید از یه جایی ساختنِ این مملکتِ خراب شده رو شروع کنیم ...

فروردینی سه‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 05:36 ق.ظ

آخه ما نه که خیلی خوبیم، فکر می‌کنیم بنی ادم اعضای یکدیگرن که در افرینش مصنوعات هم مثل همند! و خوب برای همین...
ولی خوب من فقط محصولاتی که نوشته در اسرائیل ساخته شده رو نمی خرم! البته تودلم خیلی سوال پیچ می کنم خودم رو که ایا این کار اصلا درسته یا نه و یا چرا و یا کی گفته و یا اصلا که چی بشه و یا...

اول بگم که از دیدنِ دوبارت به شدت خوشحالم ، و دیگه داشتم هم متعجب میشدم از ندیدنت و هم ناراحت ، آخه مگه هر وبلاگی چند تا خوانندۀ خوب داره که یکیش هم بذاره بره ؟
اینجا هم تو ایران یه مدته این بحث راه افتاده و اول میگفتن محصولاتِ نِستله رو وارد نکنین و جلوشو بگیرین چون اسراییلیه ، جدیداً ( بحث مالِ همین هفته ایه که توشیم ) میگن یه سری پرتقال وارد شده که بازم مارک یه شرکت اسراییلی روشونه ، اما یه عده دیگه اومدن میگن اینا چینی هستن و شرکت چینی ، مارک اسراییلی ها رو جعل کرده ، خلاصه شلم شورباییه. ..
اما خودمو اگه بپرسی ، گاهی با این قضیه موافقم و گاهی نیستم ( راستش نمیدونم چرا اینطوریم )...

فروردینی سه‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 05:46 ق.ظ

راستی من یک مطلبی تو ذهنمه هی می خوام بگم نمی شه:
یادمه همون اوائل که وبلاگت رو پیدا کردم یک مطلبی نوشته بودی در مورد خوشحالی و ناراحت بودنت از رفتن شخصی بود. و من براش کامنت گذاشتم که فکر کرده بودم خواهری داری و ازدواج کرده. اما برام نوشتی که خواهر نداری.
درسته؟

آره ، یادمه چی گفتم و شما هم شگفت زده ام کردی که به این خوبی یادت مونده ، علتش هم اینه که چون دهه شصتیه به حساب نمیاد توی شمارش افراد خونه ...

رافونه سه‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 07:58 ب.ظ

نمیشه من فکر کنم داریم الکی حرص می خوریم فقط.
این خانه از پای بست که چه عرض کنم ویران است اگه بکوبند و دوباره بسازند هم درست نمیشه درد بی درمون من هم از همینه که بی فایده است.

به قول داداشم باید یه بمب اتمی حسابی بزنن تو ایران ُ بعد که همه چیز پاک شد ُ یه سری بچه از یه نسل اصلاح ژنتیکی شده بیارن تا اونها بزرگ بشن و پا بگیرن و ایران رو دوباره از صفر بسازن ..

رافونه سه‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 07:59 ب.ظ

من اصلا خیال له کردن کسی رو ندارم چون خودم له شدم

شوخی کردم عزیز دل وگرنه هیچ کس به حسن نیت تو ، توی نظرها شک نداره ...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد