دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

چــــــــــــــــــــر ا نــــــــــه ؟







این روزها زیاد چه توی وب و چه بیرونش ، زیاد میبینم و میشنوم همه از تنهایی بدشون میاد ، از تنها بودم گریزونن و دلشون یه دوست میخواد ، اما برام جالبه که از پایِ قراریِ ارتباط هم که میرسه پس میکشن . ..   حتی برای خودمم پیش اومده که تا به کسی که تمام مدت جلوم دَم از تنهایی میزده پیشنهادِ یه ارتباطِ حتی خیلی ساده رو دادم هزار جور بهونه برای سرنگرفتنِ رابطه آورده ...


چــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر ا ؟






نظرات 6 + ارسال نظر
رافونه شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 08:29 ب.ظ

چون که اعتمادی نیست

متاثفانه قبول دارم حرفتو اما من خودم با همۀ بی اعتمادی هایی که دیدم ، همچنان اصل رو بر اعتماد میذارم و تا سه چهار بار نبینم طرفم داره دورم میزنه اعتمادم رو ازش بر نمی دارم ...

یک موجود زنده شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 09:45 ب.ظ

تو خودت حاضری به خودت زحمت شروع یه رابطهٔ نو رو بدی و این ریسکو بکنی که به طرز افتضاحی با مشکل مواجه بشی و همه چیز به هم بریزه و اعصابت نابود بشه، فقط به خاطر این‌که با یک فرد جدید دوست بشی؟ البتّه افزودن بر دوست‌ها خیلی عالیه، امّا با شرایط الان ...
(آیا ما اجازه داریم در وب‌لاگ خویش، وب‌لاگ جناب عالی را لینک نماییم؟)

من بارها و بارها این ریسکُ کردم .
اگه واقعاً اجازۀ من برات اهمیت داره باید بگم تا وقتی ندونم وبلاگِ جنابعالی چه جور وبلاگی هست ، نه ...

یک موجود زنده شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 10:28 ب.ظ http://alivingbeing.blogsky.com

اگه مهم نبود که نمی‌پرسیدیم!

باشه مسئله ای نیست عزیز ، یه سر زدم ، تو لیتکها رافونه رو دیدم ، همینکه رافونه موافق بوده که لینکش کنی یعنی مشکلی نیست ، خوشحال میشم لینکم کنی .. .
بازم ممنون از لطفت ...

م شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 11:37 ب.ظ

شاید برای این باشه که بیشترو بیشتر آدم ها فقط حرف میزنن ، تا عمل کنن، کیه که عملی رو بخواد خودش از اول انجام بده ، و زحمت انجام دادنش رو هم به جون بخره ؟؟؟ همیشه میگن ، هلو بیافت تو گلو ...
و البته شاید رافونه هم راست بگه ...

جامعه رو خود آدمهاش میسازن ، اینجور که پیداس همه به هم شک دارن و به هم اعتماد ندارن ، خوب چرا از دیدِ بقیه به خودتون نگاه نمیکنین ؟ چرا همه فکر میکنن خودشونن که بقیه اعتماد ندارن ؟ شاید خودتون هم نیاز به تجدیدِ نظر داشته باشین تا دیگران بهتون اعتماد کنن . ..

م یکشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 07:57 ق.ظ

به قول شما ، جامعه رو افرادش میسازن ، ولی وقتی افرادش همه متف القول منتظر میمونن تا کسی براشون کاری بکنه ، منتظر میمونن تا کسی بیاد واعتماد اونها رو جلب کنه ،تا کسی باشه که همه مسئولیت ها رو قبول کنه ، هیچ وقت جامعه درست نمیشه ،اینو باهاتون موافقم...
گفتید ،چرا از دید دیگرون به خودت نگاه نمیکنی ،خوب این یه دید دوطرفه است ، چون اون جوری من دیدم به اون بی اعتمادی ، و دید اون هم به من تا حدی با بی اعتمادی ... این مشکل رو حل نمیکنه ، میکنه؟
دوستی خودش اعتمادشو با خودش میاره ، البته بعد از زمانی ، و برای اون دوستی اولیه ، اعتماد زیادی نیاز نیست .شاید تنها باید کمی شجاعت به خرج داد ...
خیلی قاطی شد ، ببخشید.

البته شجاعتی که که دیگه یافت نمیشه . ..
بله ، خواهش میکنم ...

سویدا دوشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 01:08 ق.ظ

شاید می ترسن
شاید همه اهل ریسک نیستن. شایدم مد شده دم از تنهایی زدن وقتی یه هنگ آدم دور برشونه.
سخته اعتماد کردن انگار.
شاید...

از نظرت خوشم اومد ...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد