یه دوره ای انقدر اعتماد به نفسم رفت پایین که ، تو نِت میگشتم دنبالِ دخترهایِ مختلف و باهاشون قرار میذاشتم و میگفتم " وقتی دیدینم نمیخواد آشنایی بدبن ، فقط ببینینم و برین و بعد برام بگین چطور بودم ؟ خوب ؟ بد ؟ کجاهای ظاهرم ایراد داره ؟ "
از همون موقع هم از کسایی که به ظاهر خیلی اهمیت میدن تو رابطه یا حتی اولین ملاکشون توی انتخاب ظاهره بدم اومد . ..
البته همچنان اعتمادِ همونقدر پایینه ، ولی دیگه اونکارو نمیگنم ...
( راستی آهنگِ توی نظرها رو عوض کردم )
خب همیشه آدم ها وقتی بزرگتر می شن کار های عاقلانه تر رو انجام می دن و از اشتباهتشون کم میشه
وای به حال اونهایی که تا ابد در اشتباهاتشون می مونند
متوجه نشدم ! منظورت کدوم قسمت رفتارمه ؟ قسمت اولش یا نتیجه و قسمت دوم ؟
راستی این چه موزیکی گذاشتی؟ داستانش رو هم که تعریف نمی کنه؟
این فقط برای تجدید خاطره است ، آرم برنامه قصه ظهر جمعه بود سالها ...