یه وبلاگی هست که یکی در میون پستهاش میرن رو اعصابم ، نمی دونمم چرا باز بهش سر میزنم ، امروز رفته بودم دیدنش که دیدم یه پستی داشته در مورد کروات زدن و خوب بودن و بد بودنش . ..
گفتم به جای اینکه حرفم رو توی نظراتش بگم ، اینجا بنویسمشُ و با شما قسمتش کنم :
تا اونجایی که من و هم نسلهام میدونیم ، زدنِ کروات از یکی دو سال بعد از انقلاب تقریباً ممنوع شد ، اما نکته اینجاس که این ممنوعیت بخاطرِ یه دیدگاهِ فرهنگی و ایدئولوژیک بود ، چون جامعۀ ما وقتی انقلاب شد جامعۀ به شدت فرهنگی ، اهل بحث و گفتگویی شده بود و از طرفی هم پُر از احزابِ مختلف ، که هر کدوم تلاش می کرد به همراهِ شیوه ایی که برای فکر کردن به اعضای خودش پیشنهاد میکرد ، شیوه ایی رو هم برای ظاهر و پوشش معرفی کنه تا به این شکل هم از بقیه متمایز باشه . ..
از اونجایی که اکثرِ احزابِ قوی ، در مخالفت با نظامِ حاکم - به عنوانِ راستِ جامعه - بودند و خود بخود چپ* حساب میشدند ، و چون شیوۀ پوشش نظام اصلاحِ کاملِ صورت و پوشیدنِ کت و شلوار و زدنِ کروات بود ، همۀ احزابِ مخالف در درجۀ اول سعی میکردند که این ویژگیها رو زیرِ پا بگذارن و اینطور بود که مخالفها هم برای مخالفت با این پوشش و هم شبیه شدن به طبقاتِ فرودستِ جامعه ، شلوار جین و اورکت ارتشی ( خاکی رنگ ) و ریش و سبیل بلند رو انتخاب می کردند** و بعد از این مرحله حالا خود مخالفها برای اینکه شبیه هم نباشن تفاوتهایی رو اعمال می کردند ، مثل کمونیستها که برای اینکه نه شبیه غربیها ( اصلاحِ کاملِ صورت ) باشن ، و نه شبیهِ اسلام گراها ( بلند کردنِ ریشو سبیل با هم ) ، فقط سبیل هاشون رو بلند می کردند. ..
اما یکی از نقاطِ مشترکِ همۀ این گروهها ، نبستنِ کروات بود که از نمادهای اصلی در پوششِ غربی حساب میشه و از ابتدایِ پا گرفتنِ کمونیسم توی دنیا همیشه با بستنش مخالفت شده . اما اینها همه مالِ همون سالهای اولِ انقلابه و الان دیگه سالهاس کسی به این پشتوانه های فریِ پشت یه لباس پوشیدنِ ساده اهمیت نمیده ، کمااینکه الان سالهاس که دوباره پوشیدنِ لباس از روی مُد باب شده ، ولی دیگه کسی پیگیرِ این نمیشه که چرا فلان گروهِ غربی یا شرقی ، به اون شکلِ خاص لباس میپوشه . ..
خلاصه اینکه تنها علتِ اینکه کروات از لباسِ مردم کم شد ، تا جاییکه من خودم تویِ تاریخ پیگیر شدم همین بود و اصلاً مسئله ربطی به دین و مذهب نداشت و فقط یه مبارزۀ فرهنگی بود ...
هیچ ایرادی نداره که در مورد وبلاگم نوشتی. مسئله ای نیست.
در ضمن٬ یک فیلم مستند با همکاری بی بی سی ساختیم. بدم نمی آد ببینیش. فعلا
ممنونم ، خیالمُ راحت کردی ...
دیدم ، کلِ پستتم خوندم ، دلم میخواست قسمتهایِ بعدیش رو هم ببینم .
یه عده ای هستند که کاسه های داغ تر از آش هستند و کاریشون هم نمی شه کرد
البته یه راهی می دونم که خودم ازش استفاده می کنم.
راهتو با من قسمت نمیکنی تا منم بدونم ؟
چرا. یه روزی
دستت درد نکنه .. .