دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

بازم یه سوهانِ اعصابِ دیگه







در جواب نظرش بهش میگم : نظرتونو گذاشتین ، حالا لطف کنین برین و دیگه هم بـــر نـــگـــر د یـــن .

با خیالِ اینکه دست از سرم برداشته میرم دنبالِ وبگردیِ خودم و توی ایمیلم یه طومار بلند بالا ازش پیدا میکنم ، ( خوبه دائم آمارمو میگیره و میدونه عادت ندارم نوشته های طولانی رو بخونم ، مگر اینکه مالِ رافونه و فروردینی باشه ) . جالبه که انقدر پُر رو هم هست که نوهینهاش رو اینجا مینویسه ولی وقتی یادش میاد که دلخوری رو هم با ادب اگه بگه بهتره ، میاد برام مِیل میفرسته ، منم دیدم اونه میلشو بستم (پاکش نکردم که اگه پا داد بذارمش با هم بخونیم) . ..


دیگه دارم دیوانه میشم ، برای اینکه دست از سرم بردارن و دیگه سوال پیچم نکنن اون قسمتهای حساسیت برانگیز رو از توی توضیحاتِ وبلاگ برداشتم که فشار از روم کمتر بشه ، باز میبینم از یه جای دیگه سر و کلشون پیدا میشه ، یادِ دیوِ هفت سر توی شاهنامه میفتم که البته تنها قسمت خوبش اینه که خودم احساسِ رستم بودن پیدا میکنم . ..


واقعاً دیگه توی دهنم پُرِ مو شد از بس موهای زبونم رشد کرد بسکه گفتم دست از سرم بردارن ، کسی زبونِ این دخترهای ِ دهه شصتی رو بلد نیست ؟ فکر کنم کار کردن رو اعصابمو شیفت بندی کردن بینِ خودشون . .. منو باش که گفتم بیام دوباره شروع کنم به وبلاگ نوشتن بلکه یه ذره فشار عصبی که از تو خونه بهم تحمیل میشه کمتر بشه ، نگو با راه افتادنِ اینجا بلا خریدم برای خودم . ..


باور کنین نمیتونن متوجه بشن که هر کدوم از این بحث و گفت و گو ها و  رو در رویی ها چقدر انرژی ازم میگیره و برای چند ساعت اعصابمو میریزه بهم .. .


خلاصه اگه کسی سی دیِ آموزش زبانِ دخترهای دهه شصتی رو داشت به بالاترین قیمت خریدارم...






نظرات 5 + ارسال نظر
رافونه چهارشنبه 26 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 07:04 ق.ظ

یه واقعیتی هست که باید قبول کنی اینکه می گن از هر چی بدت بیاد سرت میاد یعنی همین وقتی نقطه ضعفت دست هر کسی بیافته هر کسی این حق رو به خودش می ده که ازش هر استفاده ای بکنه
تو حساسیتت رو ابراز کردی همه هم میان به همون حساسیت بند می کنند یادت میاد که من هم اومدم توی بلاگت به همون بند کردم؟
پس قبول کن که بی تقصیر نیستی
انتقاد پذیری هم مثل ظرفیت آدمیزاد درجه بندی داره این رو هم در نظر داشته باش.

حرفت رو قبول دارم ، اما دو تا قسمتش رو متوجه نمیشم :
تو اومده بودی به چی بند کرده بودی ؟
منظورتو از تنتقاد ژذیر بودن هم نمی فهمم ، دقیق تر و واضح تر میگی ؟
( راستی خوشت اومد تو پست حال داده بودم بهت ؟ )

رافونه پنج‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 07:19 ق.ظ

اگه یادت باشه زیر اسم بلاگت قبلا چیز دیگه ای نوشته بودی من هم اصلا واسه همون کنجکاو شده بودم
برو توی قسمت نظرات پست " از این به بعد" ببین برات چی نوشتم
خودت تمام دهه شصتی ها رو تحریک کرده بودی که حتما بیان توی بلاگت
نظر استاد محمود و استاد محمد هم یه نگاهی بکن اثبات حرف منه البته نمی دونم اون شخص دهه شصتی بود یا نه
مگه نمی دونی به هر آدمی بگی یه کاری رو نکن بد تر می کنه
مخصوصا اگه لجش در بیاد
این جواب سوال اولت

منظورت از این دو تا آدرس این دو تا جا هست ؟

http://khordade59.blogsky.com/Comments.bs?PostID=115

http://khordade59.blogsky.com/Comments.bs?PostID=78

اینها از همون موارد لجبازیه که خودت هم گفته بودی ، خوب به نظرت باید چکار میکردم ، یا باید چکار کنم ؟ من به ساده ترین شکل و زبان حرفمُ زدم و خواسته ام رو گفتم و اصلاً هم قصد تحریک کردنشون رو نداشتم ، فقط دلم میخواست ارتباطم باهاشون تا جایِ ممکن کم بشه ...

راستی از کجا جای این دوتا نظر رو میدونستی ؟ برام جالبه ...

( راستی به قسمتِ ،آخرِ جوابی که به نظرت توی پستِ از سیب تا فوتبالِ آمریکایی و یک نظرخواهی دادم جواب میدی ؟ )

رافونه پنج‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 07:24 ق.ظ

اینکه انتقاد پذیر نیستیم یک واقعیته به مملکتمون نگاه کنی این رو به وضوح می بینی
ایرانی ها هیچ وقت انتقاد پذیر نبودند
اگه بودند حتما به جایی رسیدند که از زندگی شون راضی باشند
بیشتر از این واسه سوال دومت نمی تونم توضیح بدم

قبول دارم حرفتو اما باور کن حداقل توی شش هفت سالِ گذشته که دیگه با دقت و حواس بیشتری این مسئله رو تو خودم رصد میکردم اقلاً از هر ده تا انتقادی که بهم شده هشت تاشو گفتم باشه ( حداقل توی صورت طرفم ) و بعداً تویِ خلوتم اگه منطقی بوده قبول کردم و اگه نه ، نشنیده گرفتمش...

فروردینی پنج‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 06:27 ب.ظ

بهترین راه رها شدن ازدست مزاحمها همونی بود که کردی که حذف توضیحاتت درمورد بعضی شصتی هاست.
بیخیال ننه! امیدوار باش برای اینکه احساست روبفهمن. اگه اونقدر ارزش داشته باشن یک روزی می فهمنت و اگه نه که به درک!
اینجوری فکر کن ننه!

دستت درد نکنه مادر ، تو کفِ صراحتِ بیانتم ...

رافونه شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 05:49 ق.ظ

خب من هم همین رو گفتم آدم ها لجبازند و تو لجبازی اونها رو با چیزی که اعلام می کنی نمی خوای بر انگیخته می کنی تقصیر هیچ کس نیست
چون یه چیز دیگه ای هم هست به نام کنجکاوی که لجبازی بعد از اون اتفاق می افته
گفتم که زیر اسم بلاگت نوشته بودی دهه شصتی ها نیان یا یه چیزی مشابه
یا وقتی یکی می نویسه ۱۸ سال به بالا مطمئن باش هم زیر ۱۸ سال ها میان ببینن چه خبره هم ۱۸ سال به بالا ها بیشتر می رن ببین خبره

موافقم ، چی بگم !

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد