وسط بحث سیاسی من برگشتم گفتم رضا شاه یه بار برای یه عمل قلب ، از تهران پا شد اومد مسجد سلیمان که عمل کنه ، و ادامه دادم نمیدونم رضا شاه چند وقت بعد حکومت کرد ، اما شاه نزدیک 35 سال بعد از اون حکومت کرد ، ولی نکرد تو هر شهری یه بیمارستان مثل اون بیمارستان بسازه تا مردم احساس تفاوت نکنن . ..
داداشم برگشت گفت برای اینکه وقتی رضا شاه بود همۀ ایران نا امن بود و اون همۀ انرژی و وقتش رو گذاشت تا راهها و کوره راهها رو از دزدها و راهزنهای مسلح امن کنه و پسرش هم وقتش صرف این شد که بیماریهای واگیر دار و کشنده رو که صدها سال بود جان مردم رو می گرفت ریشه کن کنه و بعد از اون هم چون بیمارستان ساختن برق و هزار تا امکانات دیگه میخواست ، وقتش رو گذاشت تا امکاناتِ زیربنایی رو بسازه و شروع کرد به ساختن پل و سد و کارخونه و وقتی تازه مملکت داشت به یه حداقلهایی می رسید تا روی اونها شروع به ساختن امکانات مدرن بکنه و چیزهایی رو بسازه که مردم دیگه مستقیماً باهاشون سر و کار داشتن ، وقت تمام شد و مردم همه چیزُ زدن بهم . ..
اینهمه گفتم که بگم این بیمارستانِ توی عکس همون بیمارستانِ ، و مامانم قسمتِ اعظم سالهایی که شاغل بود رو تو همین بیمارستان به پرستاری گذروند . .. اما چیزی که باعثِ اینهمه وراجی شد این بود که توی 7 خردادِ 1359 هم من تو همین بیمارستان به دنیا اومدم .. .
ببین خیلی زود قضاوت میکنی
سایت آپلود عکس مشکل پیدا کرده بود . دوباره آپلودش کردم.
:)
دیگه داری خستم میکنی . لطفا دیگه تو این وبلاگ و جلو چشمم پیدات نشه .. .
----------------------------------------------------------------------------------
اول نشناختمت ، با اینکه خیلی به اینکه کی هستی فکر کردم ، دست آخر هم به این نتیجه رسیده بودم که یکی از این دهه شصتیهای رو اعصاب رژه برو هستی که سر و کلت پیدا شده . اما همین الام خیلی اتفاقی یادم اومد کی هستی . ..
چون وبلاگت رو دوست دارم حرفمو پس میگیرم ، قدمت همچنان رو چشمم ، اما لطفا بحثهای بچه گانه رو بذار کنار ...