همۀ جذابیتهای اطرافت عادی میشه ،
همۀ شعرهایی که بلدی رو میخونی ،
همۀ سنگهای اطراف پاتو پرتاب میکنی ،
تا جایی که میتونی دور بشی قدم میزنی ، بارها ،
میری تو فکر ، دربارۀ همه چیز و همه کس ،
روزهای باقیمانده رو میشماری ، حتی روزهای رفته رو ،
به ساعت نگاه میکنی ،
تازه 45 دقیقه از 2 ساعتِ یکی از 4 پستِ اونروزت گذشته ...
( یهو یاد پُست دادنهای خدمت افتادم )
من احساس میکنم تو داری چیزی رو از خودت نهان میکنی.
یا داری سعی در فراموشی کنی.
به هر حال زیاد خودت رو اذیت نکن
موفق باشی دوست من
هر چند متوجه منظورت نشدم ، اما ممنونم ازت .
در ضمن به نظرم میاد مرتب به اینجا سر میزنی ، که باعث خوشحالیمه ...