اگه ۱۰۰ بار خشم سر تا پاتو گرفت
و قورتش دادی ، کسی نمیفهمه ، چون
اصلاً وجهه بیرونی نداشته که کسی متوجه بشه . ..
اما اگه یه بار ، یکی از این خشمها
به عصبانیت تبدیل شد و وجهه بیرونی
به خودش گرفت ، اونوقته که همه میکوبنش
تو سرت که تو ، تا عصبانی میشی
اینکارو میکنی و اونکارو میکنی . ..
اونوقته که دوست داری پاهاتو ببندی
به دو تا ماشینِ پشت به هم و بگی
حرکت کنن تا یه دل سیر جر بدی خودتو . ..
اما از این اندوه بارتر اینه که با هر کسی
تو خونه ات چهار کلمه حرف زدی یا درد دل کردی ،
دقیقاً توی موقعیتی که منتظری و دوست داری
با استناد به همون حرفات بهت کمک کنه ،
از همون حرفها علیه خودت استفاده کنه . ..
( تازه خیلی وقتها چون میدونی اینطوریه ،
آرزو میکنی درد دلهات یادش رفته باشه ،
اما معلوم میشه یادشه )
اینجاس که تنهایی رو یه جوری درک میکنی ،
یه جوری میره تا مغز استخونت ،
که هرگز نه فراموشت میشه ،
نه حسِ تلخش یه لحظه ولت میکنه ...
واقعا حالت بدیه! اونوقت از خودت بدت میاد که چرا باز رفتی باهاش درددل کردی!
با دوستان دردل کردن خیلی بهتره!
هر چی دوست داشتم ، پروندنشون ...
-----------------------------------------------------------------------------------
راستی نظراتِ پستِ < اما نیست که > رو دیدی ؟
و اشکان راست می گوید
اشکان عادت ندارد دروغ بگوید .
کاش میشد اینجا کامنت خصوصی گذاشت
میخواستم عین دو تا آدم عاقل با هم صحبت کنیم
میلمو که دارین . ( توی نظری که براتون گذاشتم هست )
من تو رو تایید کردم
بله.