دلم دو تا بال میخواد ،
که باهاشون برم آسمون ،
انقدر بال بزنم که خسته شم ،
انقدر برم که از جو رد بشم ،
حتی از سقف آسمون . ..
بعد اونجا باستم یه گوشه ،
هی داد بزنم ،
بـــلـــنـــد ،
زیــــــاد . ..
هیچکس هم نباشه که بگه
اینجا چکار میکنی ،
بگه چرا داد میزنی . ..
بعد که خوب خالی شدم ،
دراز بکشم ،
بــمــیــرم ...
خدا نکنه.برو دوباره برگرد!
اونجا نمی تونی درازبکشی، میافتی! تو هم که بال داری، پس نمیمیری!
زنده باشی!
توی نگاه سمبلیک ، مهم نیست که جایی برای دراز کشیدن باشه یا نباشه ، مهم اینه که پیام گفته منتقل بشه ...
از این نگاههای سمبلیک بگذریم، واقعا دوست داری که بمیری؟
واقعاِ واقعا!
واقعاً ؟ بی قرارم برای اون لحظه . سالهاس منتظرم دکترا رو بگیرم و خودم کارو تمام کنم ، خنده داره اما واسه اینکه اون وقت نگن نمی فهمید داره چکار می کنه ، می خوام همه بدونن به کاری که دارم می کنم کاملا واقفم .
ادامه بده تاوقتی که وقتش برسه نه تا وقتی که تو وقتش رو برسونی!
چاره ای جز ادامه دادن ندارم ...