این دیوار غربیه اتاقمه ،
پایینترین طبقه یه سری از کتابهامه ،
بقیه طبقات هم قسمت اصلی آرشیو فیلممه* . ..
باورتون نمیشه اگه بگم خودمم
نمیدونم شب که برسه ، هنوز اینجا
این شکلی هست یا نه** .. .
* یه مقدار دیگه اش طرف دیگۀ اتاقِ .
** بارها قاب فیلمها رو عوض کردم ،
چون تو روزهای شبیه امروز شکستن .
میگم تو هم تو این جورموارد وسایلی که فکر میکنی صدمه میبینه رو منتقل کن جایی دیگه.حالا یا تو منزل یا نزد دوستان.
من از اینکارها خیلی کردم! اره ننه جون. اماخوب من اتاق نداشتم. وسایلم هم خیلی کم بود.
بعد یکروز رفتن سراغ دوستام و وسایلم رو به زور گرفتن! خیلی باحاله نه! ولی من جدا تصمیم داشتم بذارم برم.
میخوام بخندونمت.
دعا میکنم دلشون آروم باشه و یا یکی باشه که ارومشون کنه.
حالا چیکارکردی که اینهمه از این نوع عکس العملها مطمئنی!
بعدا سر فرصت جواب بده.
مسئله خیلی ساده و پیچیدس ، ۳ دنگ خونه به نام مادرمه ، سه دنگ هم پدرم . حالا مادرم بعد از ۴۶ سال زندگی فهمیده ازدواجش اشتباه بوده و رفته و میگه نمیخواد برگرده . و میخواد سهم الارث افراد خونواده رو با فروش سهم خودش بده تا حلال و حروم رو رعایت کرده باشه .
می بینی لغتو ؟ سهم الارث . اونم از زبون زنی که تا ۱۰ سال پیش و اومدن همسایه قبلیمون ، همه جا با سر باز میگشت و راحت دامن می پوشید ، اما یهو حزب الهی شد و افتاد دنبال حج عمره و تمتع و کربلا و سوریه ...
قبلا مثل همه مردم عادی خدا پرست بود ، حالا شده طرفدار حماس .
این یه طرف مشکله ، اون طرف بر میگرده به بیشعوری پدر و مادرم با همدیگه که وقتی مادرم ۳۹ ساله بوده و پدرم ۴۱ ساله ، تازه تخم بچه چهارم که من باشم رو جاگذاری کردن ( به عشق اینکه صاحب دختر بشن و بالاخره هم ۵ سال بعد به هدفشون میرسن ) و احمقا فکر نکردن که فردا که من ۲۸-۲۹ ساله میشم ، خودشون وقت مردنشونه و من برام سخته ۲۴ ساعته با دوتا پیرمرد و پیرزن که دوست دارن خونه مثل قبرستون ساکت و تاریک باشه سر کنم ، برای خودشونم سر کردن با شرایط من سخته و حالا یه جوری شده اگه یه کم صدام رفت بالا ، میشم مثل نادر ...
نادر پسر دومشونه که وقتی به سن الان من بوده و اونا هم سرحال بودن ، هم کتکشون زده ، فحش داده بهشون و وسایل زندگیشونو خردخاکشیر کرده .
می بینی تو چه منجلابی دارم دست و پا میزنم ؟ دلخوشیم همین اتاق و فیلم و کتابهای تو عکس که اینم هیچکس چشم دیدنشونو نداره .
دلم خیلی پره فروردینی جان ، هیچکسم نیست بغلم کنه تا یه دل سیر گریه کنم ...
قدر اتاقت و تنهایی ات را بدان چون من قدر اتاق تنهایی ام را دیر دانستم
من میدونم ، اما ساکنای قبلی اتاق دارن از حسادت آتیش ( چون آتیش دوست داری یه جوری جمله بندی کردم که توش آتیش داشته باشه ) میگیرن ، چون تو دوره اونها اتاق مث سگ دونی بود ( در حدی که خودشونم حاضر نبودن کف اتاق دراز بکشن )
خوبید شما؟
آره عزیز جان ، همه جور تهدیدی شدم ، یه نامه بلند بالا از طرف شاکی قرائت شد که توش همه افراد خونه رو مقصر دونسته بود ( بدون کم زیاد )
اما بعد از کلی صحبت همه به این نتیجه رسیدن که من فقط مقصرم ...
حل میشه! خداروشکر دلخوشیهات دستنخورده برات باقی موندن.
ممنون ازجوابهات.
بعید می دونم حل بشه اما از امیدواریت ممنون بازم ...
من توی فیلمها دنبال آرزوهای گم شده و رویاهام می گردم...
شما دنبال چی هستید؟
جواب سوالت پرده برداری از یه راز بزرگه ، اگه بگم باید یه کتاب توضیح بدم براش . شرمنده .