دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

پیچ کوچه

 

 

 

 

 

یادته سرِ پیچِ کوچه منتظر شدی و 

وقتی رسیدم اومدی جلوم و گفتی : 

آقا شما با من کاری دارین که چند وقته پشت سرم میاین ؟ 

یادته هول شدم و هیچی نگفتم ؟ 

  

هنوزم وقتی به پیچ کوچه ایی نزدیک میشم ، 

نفسم تند میشه ، قلبم تند میزنه ، 

زبونم بند میاد . . . 

 

 

 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
رافونه پنج‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 10:50 ق.ظ http://rafouneh.blogsky.com

من از پیچ کوچه که می گذشتم تا ته کوچه می دویدم و وقتی آرش به پیچ کوچه می رسید می دید که من در ته کوچه ام وقتی او به ته کوچه می رسید من ناپدید شده بودم
او هیچ وقت در آن کوچه ها مجال صحبت کردن با من را پیدا نکرد.

اونم همین کارو می کرد ، برای همین هول شدم ، چون همین یکبار با هم حرف زدیم اون سال . توی چهار سال بعد هم بیشتر از سالی ۱ بار حرف نزدیم .

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد