یه دیالوگ تو فیلم نیمه پنهان بود که خیلی دوسش داشتم ،
یه جا اون آخرا مرد ماجرا به دختر ماجرا میگه :
انقدر بهت فکر میکنم که دیگه نمی دونم کدومش واقعیته و کدومش خیال .
( یا یه چیزی تو همین مایه ها )
دختره هم قبل و حین شنیدن این جمله داره بال بال میزنه
و تو درک میکنی که عمق این جمله رو درک کرده . ..
این فیلمو استادم داد ببینم و گفت :
داستان تو ، داستان همین مردست . ..
بعد از اون به چند باری این جمله رو آزمایش کردم ،
اما هیچوقت کسی نفهمید چی میگم .. .
منم فارسی میگفتم ،
بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه . . .