دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

دفـــتـــر ســیـــب و درخــت چـــهـــل بـــرگ

بــنــویــســیــن دفــتــر ســیــب و درخــت چــهــل بــرگ ، بــخــونــیــن آرامــشـــــگــاه ...

آلبوم عکسمو

 

 

 

 

 

چهار پنج ساله که بودم ظهرها که همه می خوابیدن 

می رفتم آلبوم عکسمو بر میداشتم و ورق میزدم ، 

ذائم با خودم می گفتم: 

اینا چه آدمای خوبی هستن که منو آوردن تو خونه و خونوادشونو دارن بزرگم میکنن . .. 

هنوزم گاهی یاد اون روزها میفتم و 

بهش فکر میکنم ( مثل الان که یادش افتادم و باعث شد اینجا بنویسمش ) 

اما راستش دیگه برام مهم نیست که خونواده اصلیم کیند .. . 

 

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد