چهار پنج ساله که بودم ظهرها که همه می خوابیدن
می رفتم آلبوم عکسمو بر میداشتم و ورق میزدم ،
ذائم با خودم می گفتم:
اینا چه آدمای خوبی هستن که منو آوردن تو خونه و خونوادشونو دارن بزرگم میکنن . ..
هنوزم گاهی یاد اون روزها میفتم و
بهش فکر میکنم ( مثل الان که یادش افتادم و باعث شد اینجا بنویسمش )
اما راستش دیگه برام مهم نیست که خونواده اصلیم کیند .. .